شنبه، تیر ۳۱

اوین


برای نرگس محمدي که بپاید در دیوار

بپاید چون سنگ

تا تکه های شیشه ی جان جادوگر

آتي– نرگس محمدي


روی شکستن ِ پاهایم آمده ام

با انگشت های باقیمانده

در شقیقه هام گرفته امت

با همین آه

که قرار بود ویرانش کنند.

تا رسيدن به ديوارهايت

درخت ها با چشم هایم یکی می شوند

چشم هایم می شوند کوهی خلوت

و گروهی از آن بالا می روند

می شوند بزرگراهی نزدیک شهر

دیوار گردآگرد منظره چشم هایم را می پاید

یک نواخت

طولانی

درهم

زنجیرِ هیولا

که برای پیکری کوچک ساخته اندش.

تنهایی ِسلول های کودک

توی مردمکی میان آجرهات ضجه می زند

همه

این ها

همه برای توست

تمامشان دیوارها

گام هایی که باید رویشان ویران می شدم

همین میله های عفونی

زنده

همین خط های دورادور زخم هایت

که دارند سمت خمیازه ی بازجویان رشد می کنند.

اما شده ای شعرم

شده ای شکستن استخوان هایم

لحظه هایت را ببینم

شده ای اشکم و از گونه هایم نمی روی

که ببینم بر کلماتت چه رفته است.

توی دیوارها پنهانت کرده اند

ممنوع ِاز كلمات هم

توی قبرستان هم

توي سنگ هم بگذارندت

بزرگترها با دست

به بچه هایشان نشانت

می دهند .

هیچ نظری موجود نیست: