سامان راد
بار دیگر شانزدهم آذر، روز دانشجو را در پیش داریم، و موضوع اصلی بحث در محافل، چه چپ و چه راست، همین روز و وقایع مربوط به آن است. اما این بار، در شرایطی متفاوت با سال های پیش، به استقبال 16 آذر می رویم. امسال در حالی به 16 آذر می رسیم که هنوز عرق مردم معترض در خیابان ها، و نیروهای سرکوبگر از درگیری های خیابانی خشک نشده، رژیم سرمایه داری ایران و دول غربی یک دست خود را مشتاقانه به سوی یکدیگر دراز می کنند و برای در آغوش کشیدن یکدیگر بی تابند، و در عین حال، برای کسب امتیازات بیشتر با دست دیگر گوش طرف مقابل را می پیچانند. با پا در میانی های عناصر میانه رو و آنان که وحدت در مقابل مردم را از نزاع بر سر سهم و سود بیشتر واجب تر می دانند، بعید نیست که دو جناح رقیب در ایران با هم در آشتی در آیند.
بار دیگر شانزدهم آذر، روز دانشجو را در پیش داریم، و موضوع اصلی بحث در محافل، چه چپ و چه راست، همین روز و وقایع مربوط به آن است. اما این بار، در شرایطی متفاوت با سال های پیش، به استقبال 16 آذر می رویم. امسال در حالی به 16 آذر می رسیم که هنوز عرق مردم معترض در خیابان ها، و نیروهای سرکوبگر از درگیری های خیابانی خشک نشده، رژیم سرمایه داری ایران و دول غربی یک دست خود را مشتاقانه به سوی یکدیگر دراز می کنند و برای در آغوش کشیدن یکدیگر بی تابند، و در عین حال، برای کسب امتیازات بیشتر با دست دیگر گوش طرف مقابل را می پیچانند. با پا در میانی های عناصر میانه رو و آنان که وحدت در مقابل مردم را از نزاع بر سر سهم و سود بیشتر واجب تر می دانند، بعید نیست که دو جناح رقیب در ایران با هم در آشتی در آیند.
از ساعاتی پس از اعلام نتایج اولیه انتخابات در ایران، اعتراضات و تجمعات به بهانه مخالفت با نتیجه انتخابات آغاز شد. اولین تجمعات در همان زمان شمارش آرا در خیابان فاطمی و مسیر های نزدیک به ساختمان وزارت کشور شکل گرفت. این تجمعات در نقطه اوج خود به تظاهرات های چند میلیونی معترضین در مسیر خیابان کریمخان و بولوار کشاورز رسید. درگیری های شدید مردم معترض با نیرو های سرکوبگر، کشته شدن تعداد زیادی از معترضین، دستگیری های چند هزار نفره، و لج بازی مردم در مقابل تهدید ها و خط و نشان کشیدن های بالا ترین مقام های رژیم، هر دو جناح حاکمیت را شوکه کرد. در واقع نه جناح نزدیک به احمدی نژاد و نه جناح اصلاح طلب، هیچ کدام انتظار چنین اعتراضاتی را نداشتند. در طول حیات جمهوری اسلامی، بارها و بار ها شاهد تقلب در انتخابات بوده ایم، این تقلب ها گاه چنان یک جناح حاکمیت را می رنجاند که لب به اعتراض می گشود یا تلویحا از تقلب خبر می داد. مهدی کروبی در دوره پیش نیز بارها نسبت به تقلب های انجام گرفته اعتراض کرد، و در طول چهار سال زمامداری احمدی نژاد نیز مدام از آن خواب چند ساعته خود حرف می زد. هاشمی رفسنجانی پس از انتخابات دوره پیش، موضوع تقلب و متقلبان را به خدا سپرد تا منافع حاکمیت در خطر نیفتند. اما این بار، همان زمزمه های تقلب در شمارش آرا، تنها ساعاتی پس از پایان رای گیری، موجب اعتراض مردم در خیابان ها شد. در واقع نیروی فراوانی که در روزهای پس از انتخابات در خیابان ها دیدیم، در طول سی سال گذشته بر اثر فشار سیاسی و سرکوب، و نیز مشکلات اقتصادی چند سال اخیر، در درون جامعه ایران شکل گرفته بود، و تنها در انتظار بهانه یا رخنه ای برای فوران می گشت. بحث تقلب در انتخابات و حمایت از نامزد معترض، تنها بهانه ای بود برای انفجار این خشم و نیروی انباشته در جامعه.
وقایع پس از انتخابات، چنان وضعیت سیاسی کشور را متحول ساخته که به این راحتی قابل بازگشت به روزهای پیش از انتخابات نیست. زنان، جوانان، دانشجویان و در واقع کل جامعه، به شدت سیاسی شده اند. مردمی که حضور میلیونی در خیابان را پس از سی سال تجربه کردند، زنانی که سال های سال ستم را، در خیابان های شهرهای مختلف فریاد زدند، به این راحتی برای همیشه به خانه های خود بر نمی گردند. دانشجویانی که تمایلی به دخالت در سیاست نداشتند، یا امسال برای اولین بار وارد دانشگاه شدند، آینه تمام نمای وضعیت جامعه خواهند بود، آن هم با شدتی فراتر از آنچه پیشتر دیده بودیم. نمونه های آن را نیز می بینیم، در روز هایی که تظاهرات های خیابانی خاموش شده است، فضای دانشگاه های کشور، و حتی دانشگاه آزاد، که معمولا اعتراض سیاسی در آن دیده نمی شد، ملتهب است. این فضای مخالفت و مبارزه از جامعه به دانشگاه منتقل شده است، و این به معنی سیاسی شدن اکثر دانشجویان، و گسترش فعالیت سیاسی آنهاست. چنین اتفاقی، برای چپ دانشجویی، هم می تواند فرصت باشد و هم خطر. فرصت از این جهت که بسیاری از این نیروهای جوان و تازه نفس، می توانند به صفوف دانشجویان رادیکال در دانشگاه های کشور بپیوندند؛ و خطر از این جهت، که در صورت نداشتن هدف، برنامه و ابزار لازم برای جذب این افراد، تمامی آنها به نیروهای راست و سازشکار تبدیل خواهند شد؛ زیرا در حال حاضر، قطب رفورمیستی در دانشگاه های کشور موجود است و توانایی جذب نیروهای معترض و استفاده از آنها در راستای منافع سران خود را داراست. در واقع مساله مهمی که پیش روی جنبش چپ دانشجویی قرار می گیرد، دخالتگری موثر در میان دانشجویان معترض، و ارائه آلترناتیو به آنان است. در شرایطی که طبق پیش بینی، رهبران اصلاح طلب به سوی سازش با جناح اصولگرا حرکت می کنند؛ مردمِ به خیابان آمده را به عنوان برگ برنده خود در پای میز مذاکره به کار می برند و تلاش می کنند تا مبارزه را به چارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی محدود کنند؛ بر اثر این بی عملی، خیانت های آشکار و عدم ارائه راهکار از سوی رهبران، جوانان دچار گسست از آن ها می شوند و شکلی رادیکال تر به شعارها، خواسته ها و اعتراضات خود می دهند؛ آنچه اهمیت می باید، موضوع دخالتگری در میان دانشجویان اصلاح طلب است. جوانانی که در آینده نزدیک، مانند ماه های پس از 18 تیر 1378، از جریان اصلاحات گسست و از رهبران رفرمیستی قطع امید می کنند، باید در مقابل خود یک آلترناتیو رادیکال را ببینند. چنین آلترناتیوی در میان آن ها مطرح نخواهد شد، مگر با دخالتگری فعال و منسجم حاملان این آلترناتیو که همان نیروهای سوسیالیست هستند. نباید انتظار داشت که این دانشجویان تازه کار، پس از بریدن از رفورمیسم و عقاید بورژوایی و خرده بورژوایی، بلافاصله به دنبال یک آلترناتیو بگردند و به دور از سرخوردگی و یاس، در کوتاه مدت، بدیلی برای عقاید پیشین بسازند. این آلترناتیو باید حاضر و آماده، متحد و منسجم، در دانشگاه حاضر باشد و در برابر قطب رفورمیستی حاضر در دانشگاه، قد علم کند.
از سوی دیگر، این نکته را نیز باید در نظر داشت که اعتراضات به جمهوری اسلامی، تنها به چارچوب جنبش سبزی که امروز می بینیم محدود نخواهد بود. با حذف تدریجی سوبسیدها از کالاهای اساسی و اجرای سایر برنامه های تعدیل ساختاری، رشد بیکاری، افزایش تورم و افزایش قیمت کالاها و خدمات ضروری، معترضین خواسته هایی متفاوت خواهند داشت. خواسته آتی مردم معترض در خیابان تغییر خواهد کرد، زیرا حمله ای اساسی به معیشت آنها در پیش است. دانشگاه نیز، تحت تاثیر همین تغییرات در ماهیت خواسته های معترضین، شکل اعتراضی دیگر به خود خواهد گرفت. این نیروهای سوسیالیست هستند که در چنین شرایطی، وظیفه ارائه آلترناتیو رادیکال و انتقال آگاهی به معترضان را بر عهده دارند. در غیر این صورت، این معترضین، خواه دانشجو باشند و خواه مردم عادی، باز هم به دنبال آلترناتیو هایی که همین سیستم سرمایه داری پیش روی آنان قرار می دهد، حرکت خواهند کرد.
موضوع دیگر، روابط سیاسی حکومت ایران و غرب است. گرچه حکومت امروز ایران، در لباس احمدی نژاد، ضد آمریکایی ترین موضع گیری های تبلیغاتی از زمان اولین روزهای استقرار جمهوری اسلامی را، اتخاذ می کند، اما در واقع، در بهترین سطح روابط خود با آمریکاست. حکومت ایران در عراق و افغانستان، با ارتش و دولت آمریکا همکاری می کند، همان طور که در حمله نظامی آمریکا به این دو کشور نیز، کمک هایی ارائه کرده بود. هم اکنون حکومت سرمایه داری ایران، در جهت ایجاد روابط دوستانه با غرب قدم بر می دارد. سرمایه داری ایران در مجموع، از همان ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و به خصوص پس از دوران هشت ساله جنگ، همواره در تلاش بوده تا به سرمایه داری جهانی پیوند بخورد. سند چشم انداز بیست ساله توسعه ایران، که در دوره رفسنجانی تهیه شد و دقیقا برنامه های دیکته شده از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بود، گواه این مدعاست. آن چه که در دوره خاتمی، تحت عنوان طرح ساماندهی اقتصادی و در دورۀ احمدی نژاد زیر عنوان طرح تحوّل اقتصادی مطرح شد، تمام و کمال ادامه همان سیاست ها بوده و هست (این سیاست ها شامل خصوصی سازی، حذف سوبسیدها، مالیات بر ارزش افزوده، کوچک سازی دولت و مقررات زدایی است)؛ با این تفاوت که جناح رفسنجانی-موسوی، عملا و صراحتا به دفاع از سرمایه داری جهانی روی آورده، و جناح احمدی نژاد، ضمن به اصطلاح اعتراضات بی پایه در مقابل کشورهای G8 و ایالات متحده در رأس آنها، خواهان مذاکره از موضع بالاتر است، و البته در نهایت امر، همان راهی را خواهد رفت که امروز جناح رفسنجانی با شدت و حدت، به دفاع از آن می پردازد.
موانع دوستی حکومت ایران و غرب، تا حدود زیادی، در حال از میان رفتن هستند. موضع گیری های خشنی که دو طرف علیه یکدیگر اتخاذ می کنند، تنها نشان دهنده درگیری های سطحی در مورد میزان امتیازاتی که طرفین به یکدیگر خواهند داد، می باشد و دیر یا زود، این بازیِ حکومت ایران و غرب، تمام خواهد شد. اختلافات غرب با حکومت ایران، نه مساله دموکراسی و حقوق بشر، بلکه امنیت سرمایه و امکان سرمایه گذاری در کشور است؛ اختلافی که با اشتیاق حکومت ایران برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی و اجرای طرح های خصوصی سازی، به زودی از میان خواهد رفت. با حل مناقشه هسته ای، که اهرمی است برای فشار و مذاکره، چه از سوی ایران و چه از سوی غرب، دول ایران و غرب یکدیگر را در آغوش خواهند گرفت و در این میان، فشارهایی که ظاهرا به دلیل نقض حقوق بشر در ایران، از جانب غرب بر ایران اعمال می شود، رنگ خواهد باخت. نشانه های آن را از هم اکنون می بینیم، چند هفته پیش دولت آمریکا کمک مالی به موسسه اسناد حقوق بشر ایران را قطع کرد و مسلما این تنها شروع کار است. دولت ایران دیگر نه تنها نیازی ندارد که نگران تبلیغات حقوق بشری غرب باشد، بلکه موظف است به غرب نشان دهد که توانایی سرکوب اعتراضات توده ای و رادیکال را داراست و می تواند امنیت سرمایه و سرمایه داری را در ایران تضمین کند. در چنین شرایطی، دولت ایران می خواهد به غرب نشان دهد که اعتراضات توده ای را تحت کنترل داشته و قدرت مطلق در جامعه را در دست دارد. بدین ترتیب برای حفظ امنیت سرمایه و جلوگیری از هرج و مرج، دول غربی تنها می توانند بر روی حکومت فعلی ایران حساب و کتاب باز کنند و نه آلترناتیوهای دیگر حکومتی (مانند سلطنت طلبان و مجاهدین خلق). زیرا در نهایت، چنانچه دول غربی با دولت ایران وارد معامله ی دراز مدت گردند (که چنین به نظر می آید)، آنان نیز برای امنیت سرمایه گذاری در ایران، در سرکوب کارگران و حرکت های اجتماعی ذی نفع خواهند بود؛ زیرا سرمایه گذاری غرب در ایران نیاز به امنیت دارد و هر حرکت کارگری و دانشجویی، می تواند این امنیت را به مخاطره اندازد. استقرار یک حکومت وابسته و سرکوبگر در ایران، همواره یکی از اهداف امپریالیزم بوده است. دول ایران و آمریکا، در صورت رفع تمام موانع ظاهری برقراری ارتباط مجدد، دشمن مشترکی خواهند داشت، این دشمن مشترک همان شبح سرخ است. رژیم ایران از همین حالا نیز حمله به نیروهای چپ را آغاز کرده است، احکام زندان، بازداشت ها و احضار فعالین چپ، و اعدام هایی که در کردستان آغاز شده، همه و همه تنها آغاز حمله به نیروهای چپ است. با پایان مناقشات هسته ای حکومت ایران با غرب، و نیز آشتی ملی که در داخل حاکمیت ایجاد خواهد شد، حملاتی شدیدتر را به بدنه چپ شاهد خواهیم بود.
برای ایستادن در برابر موج حملات آتی به دانشجویان، و به خصوص دانشجویان رادیکال، و نیز دخالت گری موثر در میان دانشجویان معترض به حاکمیت و مردم معترضی که در آینده با شدت بیشتر و خواسته های گسترده تر، به میدان خواهند آمد؛ اتحاد صفوف دانشجویان رادیکال در ایران باید هرچه مستحکم تر شود. در شرایطی که وصف آن رفت، به یک قطب رادیکال در دانشگاه های ایران نیاز داریم: قطبی که در مقابل قطب رفورمیستی حاضر در دانشگاه قرار بگیرد. در صورت وجود چنین قطبی، دانشجویان و جوانانی که از رفورمیسم و عقاید بورژوایی و خرده بورژوایی و حامیانشان در دانشگاه ها گسست می کنند، در تقابل با آنچه از آن گسسته اند، می توانند با یک آلترناتیو رو به رو شوند. این قطب می تواند آلترناتیو رادیکال خود را در برابر مواضع رنگ باخته رفورمیستی، به دانشجویان ارائه دهد و از سوی دیگر، مبارزه دانشجویان چپ در دانشگاه را هماهنگ و متحدانه به پیش برد. ایستادگی در برابر موج سرکوب شدید دولت، به شکل جدا و فرقه ای ممکن نخواهد بود. این قطب، همانند جبهه ای به منظور غلبه بر پراکندگی و افتراق موجود میان دانشجویان رادیکال، با حضور تمامی نیرو ها و گرایشات چپ که به روشنی از اعتقادات بورژوایی و خرده بورژوایی در گفتار و کردار گسست کرده اند، می تواند محمل مناسبی برای مباحثات میان نیروهای چپ باشد. با پذیرش اختلاف عقاید و نیاز به بحث های سازنده و هدفمند، چنین قطبی می تواند محل اجرای این بحث ها در فضایی دموکراتیک و رفیقانه باشد.
تا به امروز، با وجود اعلام موجودیت ها، و مبارزاتی که دانشجویان رادیکال و مستقل در دانشگاه های کشور انجام داده اند، هنوز چنین قطبی در دانشگاه های کشور ایجاد نشده است. برای ساخت چنین قطبی، باید به بحث و تبادل نظر در این مورد، در میان فعالان دانشجویی دامن زد.
وقایع پس از انتخابات، چنان وضعیت سیاسی کشور را متحول ساخته که به این راحتی قابل بازگشت به روزهای پیش از انتخابات نیست. زنان، جوانان، دانشجویان و در واقع کل جامعه، به شدت سیاسی شده اند. مردمی که حضور میلیونی در خیابان را پس از سی سال تجربه کردند، زنانی که سال های سال ستم را، در خیابان های شهرهای مختلف فریاد زدند، به این راحتی برای همیشه به خانه های خود بر نمی گردند. دانشجویانی که تمایلی به دخالت در سیاست نداشتند، یا امسال برای اولین بار وارد دانشگاه شدند، آینه تمام نمای وضعیت جامعه خواهند بود، آن هم با شدتی فراتر از آنچه پیشتر دیده بودیم. نمونه های آن را نیز می بینیم، در روز هایی که تظاهرات های خیابانی خاموش شده است، فضای دانشگاه های کشور، و حتی دانشگاه آزاد، که معمولا اعتراض سیاسی در آن دیده نمی شد، ملتهب است. این فضای مخالفت و مبارزه از جامعه به دانشگاه منتقل شده است، و این به معنی سیاسی شدن اکثر دانشجویان، و گسترش فعالیت سیاسی آنهاست. چنین اتفاقی، برای چپ دانشجویی، هم می تواند فرصت باشد و هم خطر. فرصت از این جهت که بسیاری از این نیروهای جوان و تازه نفس، می توانند به صفوف دانشجویان رادیکال در دانشگاه های کشور بپیوندند؛ و خطر از این جهت، که در صورت نداشتن هدف، برنامه و ابزار لازم برای جذب این افراد، تمامی آنها به نیروهای راست و سازشکار تبدیل خواهند شد؛ زیرا در حال حاضر، قطب رفورمیستی در دانشگاه های کشور موجود است و توانایی جذب نیروهای معترض و استفاده از آنها در راستای منافع سران خود را داراست. در واقع مساله مهمی که پیش روی جنبش چپ دانشجویی قرار می گیرد، دخالتگری موثر در میان دانشجویان معترض، و ارائه آلترناتیو به آنان است. در شرایطی که طبق پیش بینی، رهبران اصلاح طلب به سوی سازش با جناح اصولگرا حرکت می کنند؛ مردمِ به خیابان آمده را به عنوان برگ برنده خود در پای میز مذاکره به کار می برند و تلاش می کنند تا مبارزه را به چارچوب قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی محدود کنند؛ بر اثر این بی عملی، خیانت های آشکار و عدم ارائه راهکار از سوی رهبران، جوانان دچار گسست از آن ها می شوند و شکلی رادیکال تر به شعارها، خواسته ها و اعتراضات خود می دهند؛ آنچه اهمیت می باید، موضوع دخالتگری در میان دانشجویان اصلاح طلب است. جوانانی که در آینده نزدیک، مانند ماه های پس از 18 تیر 1378، از جریان اصلاحات گسست و از رهبران رفرمیستی قطع امید می کنند، باید در مقابل خود یک آلترناتیو رادیکال را ببینند. چنین آلترناتیوی در میان آن ها مطرح نخواهد شد، مگر با دخالتگری فعال و منسجم حاملان این آلترناتیو که همان نیروهای سوسیالیست هستند. نباید انتظار داشت که این دانشجویان تازه کار، پس از بریدن از رفورمیسم و عقاید بورژوایی و خرده بورژوایی، بلافاصله به دنبال یک آلترناتیو بگردند و به دور از سرخوردگی و یاس، در کوتاه مدت، بدیلی برای عقاید پیشین بسازند. این آلترناتیو باید حاضر و آماده، متحد و منسجم، در دانشگاه حاضر باشد و در برابر قطب رفورمیستی حاضر در دانشگاه، قد علم کند.
از سوی دیگر، این نکته را نیز باید در نظر داشت که اعتراضات به جمهوری اسلامی، تنها به چارچوب جنبش سبزی که امروز می بینیم محدود نخواهد بود. با حذف تدریجی سوبسیدها از کالاهای اساسی و اجرای سایر برنامه های تعدیل ساختاری، رشد بیکاری، افزایش تورم و افزایش قیمت کالاها و خدمات ضروری، معترضین خواسته هایی متفاوت خواهند داشت. خواسته آتی مردم معترض در خیابان تغییر خواهد کرد، زیرا حمله ای اساسی به معیشت آنها در پیش است. دانشگاه نیز، تحت تاثیر همین تغییرات در ماهیت خواسته های معترضین، شکل اعتراضی دیگر به خود خواهد گرفت. این نیروهای سوسیالیست هستند که در چنین شرایطی، وظیفه ارائه آلترناتیو رادیکال و انتقال آگاهی به معترضان را بر عهده دارند. در غیر این صورت، این معترضین، خواه دانشجو باشند و خواه مردم عادی، باز هم به دنبال آلترناتیو هایی که همین سیستم سرمایه داری پیش روی آنان قرار می دهد، حرکت خواهند کرد.
موضوع دیگر، روابط سیاسی حکومت ایران و غرب است. گرچه حکومت امروز ایران، در لباس احمدی نژاد، ضد آمریکایی ترین موضع گیری های تبلیغاتی از زمان اولین روزهای استقرار جمهوری اسلامی را، اتخاذ می کند، اما در واقع، در بهترین سطح روابط خود با آمریکاست. حکومت ایران در عراق و افغانستان، با ارتش و دولت آمریکا همکاری می کند، همان طور که در حمله نظامی آمریکا به این دو کشور نیز، کمک هایی ارائه کرده بود. هم اکنون حکومت سرمایه داری ایران، در جهت ایجاد روابط دوستانه با غرب قدم بر می دارد. سرمایه داری ایران در مجموع، از همان ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و به خصوص پس از دوران هشت ساله جنگ، همواره در تلاش بوده تا به سرمایه داری جهانی پیوند بخورد. سند چشم انداز بیست ساله توسعه ایران، که در دوره رفسنجانی تهیه شد و دقیقا برنامه های دیکته شده از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بود، گواه این مدعاست. آن چه که در دوره خاتمی، تحت عنوان طرح ساماندهی اقتصادی و در دورۀ احمدی نژاد زیر عنوان طرح تحوّل اقتصادی مطرح شد، تمام و کمال ادامه همان سیاست ها بوده و هست (این سیاست ها شامل خصوصی سازی، حذف سوبسیدها، مالیات بر ارزش افزوده، کوچک سازی دولت و مقررات زدایی است)؛ با این تفاوت که جناح رفسنجانی-موسوی، عملا و صراحتا به دفاع از سرمایه داری جهانی روی آورده، و جناح احمدی نژاد، ضمن به اصطلاح اعتراضات بی پایه در مقابل کشورهای G8 و ایالات متحده در رأس آنها، خواهان مذاکره از موضع بالاتر است، و البته در نهایت امر، همان راهی را خواهد رفت که امروز جناح رفسنجانی با شدت و حدت، به دفاع از آن می پردازد.
موانع دوستی حکومت ایران و غرب، تا حدود زیادی، در حال از میان رفتن هستند. موضع گیری های خشنی که دو طرف علیه یکدیگر اتخاذ می کنند، تنها نشان دهنده درگیری های سطحی در مورد میزان امتیازاتی که طرفین به یکدیگر خواهند داد، می باشد و دیر یا زود، این بازیِ حکومت ایران و غرب، تمام خواهد شد. اختلافات غرب با حکومت ایران، نه مساله دموکراسی و حقوق بشر، بلکه امنیت سرمایه و امکان سرمایه گذاری در کشور است؛ اختلافی که با اشتیاق حکومت ایران برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی و اجرای طرح های خصوصی سازی، به زودی از میان خواهد رفت. با حل مناقشه هسته ای، که اهرمی است برای فشار و مذاکره، چه از سوی ایران و چه از سوی غرب، دول ایران و غرب یکدیگر را در آغوش خواهند گرفت و در این میان، فشارهایی که ظاهرا به دلیل نقض حقوق بشر در ایران، از جانب غرب بر ایران اعمال می شود، رنگ خواهد باخت. نشانه های آن را از هم اکنون می بینیم، چند هفته پیش دولت آمریکا کمک مالی به موسسه اسناد حقوق بشر ایران را قطع کرد و مسلما این تنها شروع کار است. دولت ایران دیگر نه تنها نیازی ندارد که نگران تبلیغات حقوق بشری غرب باشد، بلکه موظف است به غرب نشان دهد که توانایی سرکوب اعتراضات توده ای و رادیکال را داراست و می تواند امنیت سرمایه و سرمایه داری را در ایران تضمین کند. در چنین شرایطی، دولت ایران می خواهد به غرب نشان دهد که اعتراضات توده ای را تحت کنترل داشته و قدرت مطلق در جامعه را در دست دارد. بدین ترتیب برای حفظ امنیت سرمایه و جلوگیری از هرج و مرج، دول غربی تنها می توانند بر روی حکومت فعلی ایران حساب و کتاب باز کنند و نه آلترناتیوهای دیگر حکومتی (مانند سلطنت طلبان و مجاهدین خلق). زیرا در نهایت، چنانچه دول غربی با دولت ایران وارد معامله ی دراز مدت گردند (که چنین به نظر می آید)، آنان نیز برای امنیت سرمایه گذاری در ایران، در سرکوب کارگران و حرکت های اجتماعی ذی نفع خواهند بود؛ زیرا سرمایه گذاری غرب در ایران نیاز به امنیت دارد و هر حرکت کارگری و دانشجویی، می تواند این امنیت را به مخاطره اندازد. استقرار یک حکومت وابسته و سرکوبگر در ایران، همواره یکی از اهداف امپریالیزم بوده است. دول ایران و آمریکا، در صورت رفع تمام موانع ظاهری برقراری ارتباط مجدد، دشمن مشترکی خواهند داشت، این دشمن مشترک همان شبح سرخ است. رژیم ایران از همین حالا نیز حمله به نیروهای چپ را آغاز کرده است، احکام زندان، بازداشت ها و احضار فعالین چپ، و اعدام هایی که در کردستان آغاز شده، همه و همه تنها آغاز حمله به نیروهای چپ است. با پایان مناقشات هسته ای حکومت ایران با غرب، و نیز آشتی ملی که در داخل حاکمیت ایجاد خواهد شد، حملاتی شدیدتر را به بدنه چپ شاهد خواهیم بود.
برای ایستادن در برابر موج حملات آتی به دانشجویان، و به خصوص دانشجویان رادیکال، و نیز دخالت گری موثر در میان دانشجویان معترض به حاکمیت و مردم معترضی که در آینده با شدت بیشتر و خواسته های گسترده تر، به میدان خواهند آمد؛ اتحاد صفوف دانشجویان رادیکال در ایران باید هرچه مستحکم تر شود. در شرایطی که وصف آن رفت، به یک قطب رادیکال در دانشگاه های ایران نیاز داریم: قطبی که در مقابل قطب رفورمیستی حاضر در دانشگاه قرار بگیرد. در صورت وجود چنین قطبی، دانشجویان و جوانانی که از رفورمیسم و عقاید بورژوایی و خرده بورژوایی و حامیانشان در دانشگاه ها گسست می کنند، در تقابل با آنچه از آن گسسته اند، می توانند با یک آلترناتیو رو به رو شوند. این قطب می تواند آلترناتیو رادیکال خود را در برابر مواضع رنگ باخته رفورمیستی، به دانشجویان ارائه دهد و از سوی دیگر، مبارزه دانشجویان چپ در دانشگاه را هماهنگ و متحدانه به پیش برد. ایستادگی در برابر موج سرکوب شدید دولت، به شکل جدا و فرقه ای ممکن نخواهد بود. این قطب، همانند جبهه ای به منظور غلبه بر پراکندگی و افتراق موجود میان دانشجویان رادیکال، با حضور تمامی نیرو ها و گرایشات چپ که به روشنی از اعتقادات بورژوایی و خرده بورژوایی در گفتار و کردار گسست کرده اند، می تواند محمل مناسبی برای مباحثات میان نیروهای چپ باشد. با پذیرش اختلاف عقاید و نیاز به بحث های سازنده و هدفمند، چنین قطبی می تواند محل اجرای این بحث ها در فضایی دموکراتیک و رفیقانه باشد.
تا به امروز، با وجود اعلام موجودیت ها، و مبارزاتی که دانشجویان رادیکال و مستقل در دانشگاه های کشور انجام داده اند، هنوز چنین قطبی در دانشگاه های کشور ایجاد نشده است. برای ساخت چنین قطبی، باید به بحث و تبادل نظر در این مورد، در میان فعالان دانشجویی دامن زد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر