پنجشنبه، اردیبهشت ۲

چگونه از واگذاری جنبش اعتراضی به طبقات فرادست جلوگیری کنیم؟

اعتراضات گسترده مردمی، که در سال گذشته امکان بروز و خود نمایی یافته، در مسیر تکاملی­ اش افق روشن‌تری را در برابر خود قرار داده است. این چشم­ انداز، تامل در مسیر روزهای آینده‌ی این جنبش را برای فعالان اجتماعی ضروری کرده است. جنبشی که در خرداد به بهانه‌ی اعتراض به نتایج انتخابات پا به خیابان گذاشت، به‌سرعت ابعادی پیچیده یافت و شعار: ”رأی من کو؟/ رأی ما رو پس بدین/ الله اکبر“ به ”مرگ بر دیکتاتور/ مرگ بر .../ مرگ بر اصل...“ تبدیل شد. تظاهرات با لب­ های بسته و در سکوت کامل و دست‌هایی حامل گل و شاخه­ های سبز، به خشمی تبدیل شد که در مقابل پلیس و نیروهای امنیتی می‌ایستد، شعارهای به­ قول خودشان ساختارشکن می­ دهد و با سنگ، به افراد مسلح یورش می­ برد و آنجا که می‌تواند، نیروهای سرکوب­گر را به عقب­ نشینی وادار می­ کند، لباس ­هایش را در می­ آورد و ادوات و سلاحش را مصادره و خرد می‌کند و وسیله­ ی نقلیه‌اش را به آتش می­ کشد.

ماجرا آن­قدر جدی و هشدار دهنده می­ شود که از هر دو طرف رقیب در حکومت، نیروهای محاسبه‌گر و میانه‌رو، در جهت یافتن راهی برای کنترل جنبش، به میدان می­ آیند. نیروهای محاسبه­ گر در قدرت، که اقلیت ناچیزی از مجموعه ­ی موسوم به اصول­ گرایان را تشکیل می­ دهند، سعی می­ کنند با تدبیر و تفکیک اصلاح­ طلبان از ”معاندین“، در صف جنبش اعتراضی شکاف ایجاد کنند و با قرار دادن چهره‌های شاخص اصلاح­ طلب در کنار نظام و ”سرمایه ­های انقلاب و جمهوری اسلامی“ خواندن آنان، صفوف از هم گسیخته‌ی نیروهای هوادار نظام را، دوباره نظم بخشند، اما نه فقط مورد توجه هم­ قطاران و هم‌مسلکان خود قرار نمی‌گیرند، بلکه خشم تندروها و افراطی‌های بنام و بی‌نام اهالی قدرت را، علیه خود بسیج می‌کنند و شکاف باز هم عمیق‌تری بین صاحبان قدرت پدید می‌آورند.

پر واضح است که خشم این گروه افراطی در قدرت، از میانه­ روهای اصول­ گرا، بیش از آنکه ناشی از توپ پر آنها باشد، از ترس سرچشمه گرفته و این ترس نیز چندان بیراه نیست. افراطی­ های قدرت می ­دانند که از بادی که کاشته­ اند، چیزی جز توفان حاصل نمی­ شود؛ توفانی که در صورت کوتاه آمدن، بنیادشان را به فنا خواهد داد.

پس با هر نوع مسامحه و مصالحه­ ای از در خشم در می­ آیند. گو اینکه این میانه‌روها و ”عقلا“ نیز، دیر به فکر تدبیر افتاده‌اند. شاید اگر این ”عاقلان“ اصول­ گرا، یک سال پیش یا حتی همان شش­ ماه پیش، طرحی جدی برای معتدل کردن فضا داشتند و گامی پیش می‌نهادند، می‌توانستند با هزینه­ ی کمتر و برای مدتی دیگر، بر این آتش زیر خاکستر، باز خاکستر بپاشند و باشند، اما اکثریت اهالی قدرت، از همان ابتدا، نه با تدبیر، بلکه با تهدید و سرکوب خشن­ تر، بر آتش احساسات و عواطف مردم بنزین پاشیدند و بر سرعت و گسترش اعتراضات مردمی افزودند.

عدم درک عمق مطالبات مردم، سرکوب­ گران را دچار این توهم کرده بود که مقابله ­ی خشن می‌تواند مانع حضور اعتراضی مردم شود، اما واقعیت درست عکس این توهم بود. هرچه بر خشونت سرکوب افزوده گشت، عزم و جسارت مردم در مقابله با سرکوب گران، جدی‌تر شد. حتی رژیم شاه هم، با تمامی قدرت سرکوب و تکیه بر تجارب و امکانات حامیان امپریالیست اش، آنجا که خشم مردم و جدی بودن اعتراض ­شان را دید، تغییر رویه داد و از تهدید به تدبیر روی آورد. تعویض چندین دولت در ماه های آخر حکومت شاه، اقدامات مختلفی در جهت مهار آتش خشم مردم بود. بی‌تردید عدم موفقیت شاه، تدبیر دیر هنگام بود که علی‌القاعده، می‌بایست مورد توجه صاحبان قدرت فعلی قرار می‌گرفت. اما گویا قدرت و ثروت ناشی از حکومت، مستبدان را آنقدر کور و گنگ می‌کند که نیاز به استفاده از تجارب پیشینیان خود را احساس نمی‌کنند و آنقدر واقعیات پیرامون خود را نمی‌بینند که دیگر کار از کار می­ گذرد و چاره‌ای جز کشتار مردم و نهایتا فرار به دامن همپالگی­ های خارجی­ شان نخواهند داشت.

هرچند پیشنهادات و طرح­ های میانه‌روهای قدرت، در میان همکاران و شرکای­ شان مورد استقبال واقع نشد، اما در میان شرکای سابق قدرت (اصلاح‌طلبان و لیبرال­ ها)، مشتری­ های جدی یافت. لیبرال‌ها و اصلاح‌طلبان، که از سرعت و دامنه‌ی تحولات، دچار سرگیجه شده‌اند، همگام با این ”عقلا“ آرام­تر شدن فضا و کنترل شعارها و مطالبات را، در حد تعویض یک چهره مثل رئیس‌جمهور، خواستار شده-اند و هر نوع ساختارشکنی را، انحراف از اهداف جنبش اعلام کرده‌اند. حتی برخی از زندانیان اصلاح‌طلب، در مدت مرخصی‌شان از زندان، به دانشجویان هشدار می‌دهند که اجازه‌ی رادیکال شدن به جنبش ندهند وگرنه...

این کوتوله­ های سیاسی گمان می­ کنند تحولات اجتماعی به اجازه­ی آنها نیاز دارد. غافل از این­که تغییر و تحول، به اراده­ ی کسی شروع نمی­شود که به اراده­ ی کسی کنترل شود. چشم‌انداز و شتاب تحولات، از فشار سالیان و دهه‌ها بر فنر نیازهای مردم سرچشمه می‌گیرد و در هنگام ناتوانی عوامل فشار، میزان فشردگی و تراکم این فنر است که جهت و شتاب تحولات را تعیین می­ کند.

بنابراین هوشمندانه ­تر این است که برای جلوگیری از هزینه‌های انسانی باز هم بیشتر، مطالبات مردم، به‌ویژه اکثریت زحمت­ کشان، پاسخی شایسته بگیرد، وگرنه تا این جای کار، هنوز مقدمات یک جنبش جدی است. اصلاح­ طلبان و مجموعه ­ی منتقدین دولت، اگر از ترس عمیق­ تر شدن جنبش، با صاحبان قدرت به مذاکره و سهم­ خواهی بسنده کنند و اعتراضات و قربانیان آن را، وجه‌المصالحه قرار دهند، تنها موفق می‌شوند صورت مساله را پاک کنند، زیرا برون‌رفت از این بحران اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، بدون حل بنیادین آن ممکن نیست. تعویض چهره‌ها نمی­ تواند جراحات زندگی میلیون ها نیروی کار را، که در زیر خط فقر، ذره ذره مردن را تجربه می‌کنند و زخم­ های ناشی از فقدان دموکراسی را، برای مردم سرکوب شده، التیام بخشد.

بنابراین وظیفه‌ی همه‌ی فعالان صادق است که مطالبات واقعی مردم، به‌ویژه آن بخش از مطالبات را، که تا کنون پس زمینه‌ی اعتراضات مردم بوده و هنوز به شکل پر رنگ دیده نشده است، مطرح و در سطح جامعه بیان کنند تا همه­ ی آنانی که فعالیت خود را موثر می‌دانند و در پی جهت­ دهی به جنبش هستند، از این پارامترها غافل نشوند. مهم‌ترین موجبات اعتراض مردم، بی­ عدالتی گسترده، به‌ویژه در عرصه ­ی اقتصادی است. شکاف طبقاتی دائما رو به تزاید، تبعیض جنسی، قومی، مذهبی، عقیدتی و... مردم را عاصی کرده و بی‌توجهی به ریشه‌ی این اعتراضات، از طرف هرکس که باشد، قطعا بخشوده نخواهد شد. تقلیل مطالبات مردم، در حد اعتراض به شکل انتخابات یا تعویض رئیس­ جمهور، تنها دهن‌کجی به مردم تلقی خواهد شد.

فعالیت گسترده‌ای در میان شرکای سابق قدرت، در جهت اعلام تعطیلی جنبش در جریان است و ممکن است منجر به تاکتیک‌هایی شود که هدفش، حذف جنبش به هر قیمت ممکن باشد. این تاکتیک‌ها می‌تواند ایجاد انحراف از موضع چپ یا راست، در جنبش باشد. مثلا پا به‌پای تقلیل مطالبات از موضع راست، می‌توانند با پافشاری برای گرفتن نتیجه با مبارزه‌ی مسلحانه از موضع چپ و ایجاد فضایی جنگی، شرایط به خاک و خون کشیدن مردم معترض را فراهم کنند. این رادیکالیسم صوری، با همان هدفی به‌کار گرفته می‌شود که تقلیل مطالبات از زاویه‌ی لیبرالیسم اصیل، در پی آن است. لذا فعالان رادیکال کارگری، باید با جهت‌دهی فعالیت خود به سمت سازمان­ دهی و متشکل کردن توده‌های کارگر و طرح خواست‌های عدالت‌طلبانه و آزادی­خواهانه، چهره‌ی واقعی رادیکالیسم مضمونی را در مقابل این نوع از روش‌ها به نمایش بگذارند.

از دیگر فعالیت‌هایی که پی­ گیری آن می-تواند از انحراف در جنبش جلوگیری کند، تصحیح واژه‌هایی است که گاهی از طرف برخی از فعالان در جنبش مطرح می‌شود. ”عدم خشونت“ و توصیه‌ی مردم به آن، یکی از این واژهاست که به دلیل شاعرانگی، خیلی زود در جامعه جا باز می‌کند. این رهنمودها از چنان موضعی نوشته و گفته می­شود که گویا مردم معترض، خشونت می-ورزند، حال آن­که واقعیت، خلاف این مساله است. این معترضین هستند که با دست‌های خالی، مورد وحشیانه‌ترین نوع خشونت قرار می‌گیرند و اگر سنگ برمی‌دارند، فقط برای دفاع از خود، در برابر گلوله است. گاهی مردم با آتش زدن کاغذ در زباله‌دانهای شهری، خود را از خفگی و کوری ناشی از گاز اشک‌آور و گاز فلفل، نجات می‌دهند. این عمل، با هیچ چسبی به واژه­ ی خشونت نمی‌چسبد.

مورد دیگری که نباید از آن غفلت کرد، برخی تحلیل‌های یکسویه و نادقیق است که رنگ سبز و رهبران آویزان به جنبش را اصل قرار داده و این جنبش اعتراضی را به طبقات بالا نسبت می‌دهد و آن را جنگ بین صاحبان قدرت تلقی و معرفی می‌کند. این تحلیل، که مبدا جنبش اعتراضی موجود را، انتخابات ریاست‌جمهوری معرفی می‌کند، معتقد است که معترضان، هیچ ربطی به طبقات زحمت کش و کارگران ندارند و جهت‌گیری این جنبش، منافع لیبرال‌ها و حفظ سلطه امپریالیسم را هدف خود قرار داده است. این نوع تحلیل، نه ­تنها کمکی به ژرف­ تر شدن جنبش نمی­ کند، بلکه حتی ممکن است در فعالیت برخی فعالان چپ و کارگری، اخلال ایجاد کند و گروهی از فعالان چپ را، در برابر جنبش قرار دهد. بنابراین، دقت در تحلیل طبقاتی، روشن نمودن مبدا اولیه جنبش، و نه فقط لحظه بروز آن؛ و نیز آنالیز مطالبات مرحله‌ی کنونی از مجموعه ی مطالبات معوقه جنبش، می‌تواند از مصادره‌ی این جنبش اعتراضی گران‌بها توسط لیبرال­ ها و امپریالیسم، جلوگیری کند.

باید با صدای بلند اعلام شود که توضیح این جنبش با رهبران آویزان آن و لحظه بروزش، تنها می‌تواند به واگذاری این مولود خجسته و این خواسته‌های تعمیق یافته، به اصلاح­ طلبان و لیبرال‌ها بیانجامد؛ حال آنکه این جنبش، به مردم ایران و اکثریت ستم­دیده این جامعه تعلق دارد که خواسته‌های سالیان را به صورت هم­ آهنگ بیان می‌کنند.

۱ نظر:

ضد ولایت فقیه گفت...

در کل با رویکرد شما موافقم. اما برام عجیب بود که توی این مقاله هیچ اشاره ای به چهره یا واقعه ی «خاص»ی نشده. یک سری شعارهای کلی دادن ضد لیبرالیسم و امپریالیسم کمک زیادی به روشن شدن مقصود شما و قوی تر کردن استدلال نمی کند.