سعید فروغی
روز شنبه 8 خرداد، از قول رییس مرکز آمار ایران، آمار جالبی در روزنامه ها انتشار یافت. در صفحه 4 روزنامه شرق می خوانیم: ”به گفته عادل آذر، امروز به دلیل مشکل بیکاری، تورم و نیز عدم کنترل نقدینگی، با وجود منابع عظیمی که در کشور وجود دارد، بیش از ده میلیون نفر جمعیت ما زیر خط فقر مطلق و بیش از 30 میلیون نفر از آنها، زیر خط فقر نسبی به سر می برند.“ فعلا کلمه ی ”بیش“ را کنار می گذاریم، یعنی سر راست 40 میلیون آدم در شرایط یک زندگی جهنمی و فقیرانه روزگار می گذرانند!
این آمار که از دهان رییس اداره آمار به بیرون درز کرده، خود گویای بسیار چیزهاست. هر چند خود آمار و دسترسی به ارقام واقعی آن در ایران، امری بسیار بغرنج و تقریبا غیر ممکن است (مدتهاست که وزارت رفاه و کار و سازمان تامین اجتماعی، از اعلام واقعی خط فقر، به هر دلیل، خودداری می کنند) ما فرض را بر درست بودن آن گذاشته و خیلی روشن در می یابیم که این است آن جامعه ی آرمانی و آن همه ادعاها. این است آن جامعه ای که قرار است جهان را هم مطابق آن اداره و به خورد مردم بخت برگشته ی آن دهند.
در صفحه ی 13 همان روزنامه می خوانیم: ”ربابه شیخ السلام، رییس انجمن غذا و تغذیه و حامی سلامت ایران گفت: دیگر نباید خیلی نگران کوتاه قدی یا بلند قدی کودکان بود، چرا که همین کودکان تا ده سال آینده، با موجی از ابتلا به بیماری های غیر واگیردار، از جمله فشار خون، دیابت، اختلالات استخوانی، بیماری های قلبی و عروقی و... مواجه می شوند. وی در ادامه می گوید تحقیقات مفصلی در مناطق مختلف، از جمله در مناطق جنوبی و فقیر نشین شهر تهران، پیرامون صبحانه خوردن دانش آموزان صورت گرفته و مشخص شده است که حدود 60% دانش آموزان در محلات فقیر نشین، بدون خوردن صبحانه به مدرسه می روند... البته در شمال شهر هم، تعداد زیادی بدون صبحانه به مدرسه می روند (اما به دلایل مختلف)“
اگر امکان دسترسی آزاد و راحت به آمار و ارقام در زمینه های مختلف، از جمله میزان نیاز مصرفی کالری و ویتامین ها و سایر اقلام مورد نیاز روزانه توده های مردم، مخصوصا کودکان فراهم بود، اگر امکان بحث و بررسی آزادانه و علمی بر روی این مسایل فراهم بود، اگر امکان انتشار آزادانه و بدون دغدغه ی مطالب و تحقیقات فراهم بود، خلاصه اگر آزادی بدون قید و شرط اندیشه و بیان و نشر مطبوعات وجود داشت، آنگاه چه اتفاقی رخ می داد؟ (پایین تر پاسخ خواهیم داد)
توجه به دو گفته ی فوق، کاملا نشان می دهد که نظم سرمایه داری موجود، بر پایه ی فقر و بی خانمانی اکثریت عظیم جامعه بنا گشته است و تنها چیزی که دریافت می شود، این است که انسان ها، هر چه بیشتر کار کنند تا بتوانند زنده بمانند و زندگی کنند. در این شرایط غیر انسانی و با این فقر مسلم و گسترده، قرار است طرح حذف سوبسیدها هم اجرا شود. (از مجریان این طرح، وزارت رفاه با وزیری صادق محصولی است. مردی که با تلاش ها و زحمات فراوان، بدون سرمایه ی اولیه و حتا تخصص کافی و خاصی، توانسته است با فعالیت در عرصه های نفتی و مواد سوختی و انبوه سازی مسکن و... مساله فقر و نداری را مشخصا در حوزه شخص خود، کاملا نابود و محو سازد و فقط در عرض چند سال، مولتی میلیاردر شود. به همین خاطر خواستار آن هستیم که به جای مجسمه های مفقوده تهران، مجسمه ایشان به عنوان نماد غلبه بر فقر و محرومیت و صد البته نه فقط در تهران، بلکه در تمام شهرها و محلات فقیرنشین، نصب شود تا تمام محرومان به آینده امیدوار باشند.)
بگذریم. این همان طرحی است که با اندکی تغییر و اختلاف، در یونان، اسپانیا، پرتغال و به درجات کمتر، در فرانسه و ایتالیا و انگلیس، از آن به عنوان ریاضت کشی اقتصادی، بدون هیچ پرده پوشی و ریاکاری و عوام فریبی نام برده می شود. با اندکی مطالعه در اخبار گوناگون می بینیم گروه های کارگر و زحمتکش کشورهای یاد شده، چگونه با اتکا به همان حداقل آزادی های موجود و تشکل های صنفی- طبقاتی خود (علی رغم وجود اشکالات فراوان و رهبران سازشکار و...) به دفاع از سطح زندگی خود پرداخته اند و جلوی توحش افسار گسیخته سرمایه داری بحران زده و برده داری مدرن ایستاده اند. این دقیقا کاری است که ممکن است توده های کارگر و زحمتکش ایران انجام دهند.
همان طور که در قطعنامه اول ماه مه امسال تشکل های کارگری بیان شده است، باید خواستار فوری و بی درنگ توقف اجرای لایحه هدفمند کردن یارانه شد. با این درجه از فقر و نداری، گذاشتن بار سنگین جدید دیگری بر روی دوش کارگران و مزد بگیران، به منزله ی نابودی کامل آنها می باشد. عواقب تحمیل این طرح ضد انسانی، نه تنها سلامت جسم و روان توده های فقیر و فرودست مردم، مخصوصا کودکان و زنان را کاملا به مخاطره می اندازد، بلکه خیل عظیمی از آنان را، به دهشتناک ترین شرایط نکبت بار تن فروشی، اعتیاد و خودکشی و... سوق می دهد.
40 میلیون نفر به خاطر بیکاری و تورم فقیر هستند، پس باید خواستار افزایش دستمزدها بود، آن هم به تشخیص نمایندگان واقعی مزدبگیران. باید خواستار پرداخت بیمه بیکاری، برای تمام افراد بالای 18 سال بود. این مساله را فعالان کارگری، مرتبا به مزد بگیران شاغل و بیکار گوشزد می کنند. بیکاری فقط مساله کارگران و کارکنان بیکار شده نیست. این شتری است که دم خانه همه می خوابد.
این که مسئولین و متولیان حکومتی و دولتی، پول بیمه بیکاری را از کجا و چگونه فراهم کنند، هیچ فرقی برای کارگران ندارد. می توان با کاهش هزینه های غیرضروری دولتی و کاستن از هزینه های تسلیحاتی در امور نظامی و تبلیغاتی و سیاست های خارجی، در همین سیستم، و اختصاص آن به مردم، به مقدار قابل توجهی باعث بهبود سطح زندگی توده های محروم شد. البته تجربه های تاریخی نشان داده است که اجرای این خواست ها، تنها هنگامی میسر است که مردم، متحدانه، سراسری و سازماندهی شده، به مقابله و اعتراض برخیزند تا بالایی ها، وادار به اجرای این مطالبات برحق شوند.
این روزها توده های کارگر و... در یونان، اسپانیا و پرتغال می توانند نمونه های زنده، جالب و درس آموزی برای مردم ایران باشند. اعتراضات یک سال گذشته، خود تاییدی بر این است که باید جنبش کارگری، زنان، دانشجویان و جوانان، خود مستقلانه و قدرتمند برای منافع خود، پا به میدان بگذارند. بهروزی، پیشرفت، خوشبختی و سعادت عمومی، از طریق دیگری میسر نیست. این باید به باور و یقین همگانی تبدیل شود.
***
فرماندار انتظامی تهران بزرگ گفت: ”از هفته ی آینده مرحله ی دوم برخورد با اراذل و اوباش آغاز می شود. مهلت تمام شد. با شناسایی 250 نفر از اراذل و اوباش نامدار تهران، این افراد با برخورد جدی مواجه می شوند“. وی افزود: ”به دلیل اجرای طرح برخورد با مزاحمان نوامیس و مانکن های خیابانی، این طرح به تعویق افتاد، اما در هفته پیش رو، اجرایی می شود. این افراد در صورت ضمانت شورایاری محله ها و ائمه جماعات، توسط پلیس دستگیر نمی شوند و با اصلاح رفتار، می توانند به زندگی خود در جامعه ادامه دهند..“ وی در پایان گفت: ”این طرح امنیت اجتماعی بود که از 12 اردیبهشت آغاز شد و تا کنون 5 مرحله برخورد با توزیع کنندگان مواد مخدر، برخورد با اراذل واوباش، تهیه و توزیع کنندگان سی دی های غیرمجاز، راه اندازی پلیس نامحسوس و برخورد با مزاحمان نوامیس و مانکن های خیابانی اجرا شده و ششمین مرحله، طرح فوق می باشد“.
”اراذل و اوباش“ هم در کشور ما داستان مبهمی دارند. مروری کوتاه بر گفته های این فرمانده پلیس خالی از لطف نیست. شهر تهران 250 نفر اراذل نامدار دارد. پس این همه بگیر و ببند و ماشین و امکانات و گروه ضربت و کهریزک و... برای 250 نفر که تازه امکان سر به راه شدن هم دارند و با ضمانت ائمه جماعت می توانند به زندگی خود ادامه دهند؟ پس روشن است که واقعا مساله این گونه که اعلام می شود، نیست.
از 12 اردیبهشت یعنی یک روز پس از روز کارگر، تا مقطع کنونی که به سالگرد اعتراضات خیابانی نزدیک می شویم، طرح شروع می شود. حتما در مراحل قبلی مساله مواد مخدر و مصرف کنندگان و توزیع کنندگان هم به نقطه مطلوب و حل شده ای رسیده اند، در غیر این صورت تداوم می یافتند! پس فقط آنچه باقی می ماند، همان مردم معترضی هستند که به انحاء مختلف مثلا ”مانکن خیابان“ (باعرض معذرت از زنان) ( که قطعا منظور همان زنان مبارز و مترقی و شجاع و مدرن هستند) و یا به صورت مزاحمان نوامیس مردم، خود نمایی می کنند.
تا اینجا را داشته باشید تا برگردیم.
رییس سازمان زندان ها گفت: ”اکنون 180هزار نفر در زندان های کشور به سر می برند، در حالی که ظرفیت اسمی 90 هزار نفر است“. وی افزود: ”در سال های اخیر، مجازات حبس کارایی خود را از دست داده است. بنا داریم اجرای احکام را جدی بگیریم و ابهت را به زندان برگردانیم... ضعف فرهنگی و اخلاقی، عمده ترین دلیل افراد به سوی بزهکاری است...“ (روزنامه شرق 9 خرداد، صفحه 3)
ما هنوز نمی دانیم چگونه در جامعه ای که از همان بدو تولد بچه، کار فرهنگی روی او اجرا می شود ( گفتن اذان درگوش او) و تا مدرسه و دبستان، به طور روزانه با ”معلم“ های کارگشته فرهنگی و امور تربیتی و یا توسط تبلیغات فراگیر و پردامنه صدا و سیما، درتمامی اماکن و امور و بدون لحظه ای توقف، حتا تا دم مرگ و پس از گذاشتن در قبر، باز هم این تعداد خلافکار و بی فرهنگ داریم، تا جایی که 2 برابر ظرفیت زندان فقط زندانی داریم؟ اگر سری به دادسراها و... بزنیم و آمارها را هم درست و حسابی بررسی کنیم، قضیه خیلی بودارتر می شود و بدین خاطر، اشک دلسوزان ریز و درشت برای خاطر عدم رعایت حجاب، (آن هم بعد از سی سال تبلیغات مستمر) در می آید. طرح و ایده پشت سر هم ردیف می کنند. واقعا چه رابطه ای بین این همه ضعف فرهنگی و اخلاقی و آن 40 میلیون نفری که در زیرخط فقر زندگی می کنند، وجود دارد؟
آیا بیشتر این آدم های محروم و دردمند، که گاهی سر از زندان ها در می آورند، خود قربانی این سیستم نیستند؟ در نظام سرمایه داری، تمام انسانیت انسان، به خاطر سود ِمشتی اقلیت، نیست و نابود می گردد. در این سیستم سراپا غیرانسانی، بعضی از انسان ها با ”رذل“ شدن و ”اوباش“ بودن، امکان بقای خود را فراهم می کنند. آیا در این سیستم، جایی برای خوب بودن و درست زندگی کردن باقی مانده است؟
اگر زندان کارایی خود را از دست داده و از طرف دیگر، آن 250 نفر هم که مساله شان با ضمانت حل می شود، پس باید نتیجه گرفت که اعلام این طرح لااقل در این مقطع، برای ایجاد رعب و وحشت در آستانه ی سالگرد اعتراضات خیابانی، برای آن حداقل جماعت 40 میلیونی مطرح می گردد تا سر جای شان نشسته و فکرهای خاصی به مخیله شان خطور نکند.
آیا رییس زندان می تواند پاسخ دهد که منصور اسانلو، مرتکب کدام بزهکاری و ضعف اخلاقی و فرهنگی شده است که در درون زندان هم باید بارها مورد ضرب و شتم قرار گیرد و اخیرا به بند معتادان خطرناک و بیماران عفونی و واگیردار منتقل شود و شدیدا تحت فشار های غیر انسانی قرار داشته باشد؟
آقای رسول بداغی، معلم مبارز و زندانی، اگر از فرماندهان نیروی انتظامی و رییس زندان ها فرهیخته تر و با فرهنگ تر نباشد، مسلما کمتر هم نیست. به کدام بهانه زیر دست اراذل و اوباش حکومتی له و لورده می شود و کتک می خورد و...؟
پس از انتشار نامه های داخل زندان فرزاد کمانگر، همگان فهمیدند که فرزاد، نمونه کاملی از یک انسان دردمند، آگاه و مسول و بافرهنگ و متمدن بود. مدعیان فرهنگ و اخلاق، آیا می توانند فقط یک مورد از ضعف های او را بیان کنند؟ به راستی در کدام مرحله از طرح امنیت اجتماعی او اعدام شد؟ حتما به خاطر ”مزاحمت“، اما نه برای ”نوامیس مردم“ بلکه برای محافظان و مدافعان فقر و فلاکت توده های مردم و به جرم دفاع از حقوق انسانی همان ”40 میلیون“ معروف!
20 نفر از زندانیان گوهر دشت، به خاطر ارائه یک فیلم و پرده برداری از شکنجه های موجود (که گاهی از آن به عنوان بازجویی فنی یاد می شود) در زندان و ارسال آن برای سازمان های مدافع حقوق انسانی، در زیر شدیدترین فشارها هستند تا مسئولین و سرنخ وقایع را لو دهند. ضعف فرهنگی و اخلاقی زندانبان یا زندانیان، کدام یک برملا گشته است؟ باز هم یک طرفه به قاضی می روید؟
اگر وقت لازم شد که به بحث و بررسی پیرامون ضعف های فرهنگی و اخلاقی پرداخته شود، بهتر است نگاهی به سوابق و تفکرات جانیانی امثال سعید حنایی(قاتل زنان تن فروش فلاکت زده در محلات فقیر نشین مشهد) و آبشخور مسموم آن بشود. خاطرات و نوشته های امیر فرشاد ابراهیمی در مورد لات ها و چاقوکش های دهه 60 و 70 مرور شود. به سال 58 برگردید و ماشاالله قصاب ها و زهرا خانم ها و اسماعیل تیغ زن ها را به یاد آورید. خیلی راحت متوجه می شویم که اراذل و اوباش واقعی چه کسانی هستند و خدمات برجسته ی آنان، احتیاج به بازگویی مجدد ندارد. بهره برداران هم خیلی مشخص و حی و حاضر اند. بقیه یا مجرمان و محکومان معمولی اند و یا حداقل قربانیان این سیستم ناعادلانه .
پس اگر قرار است کسی دستگیر و محاکمه شود، قاعدتا باید همان کسانی باشند که این ظلم ها را بر میلیون ها نفر تحمیل و از آن حراست و حمایت می کنند. آری اگر آزادی بی قید و شرط سیاسی و بیان حق تشکل و اجتماعات و مطبوعات وجود می داشت، آنگاه مراقبین وضع موجود این زندگی جهنمی، کوچک ترین دلیلی برای دفاع از اعمال خود، به جز فرمانبرداری و اطاعت محض از بالایی ها نداشتند و تماما سعی می کردند گناه را بر گردن آنان بیندازند. این قاتلین و مسببین و آمرین مستقیم و غیرمستقیم قتل زهرا کاظمی، دکتر زهرا بنی یعقوب، محمد پوینده، مختاری، فروهر و ندا و سهراب و کیانوش و... به خوبی نشان دادند که نتایج آزادی های سیاسی و مطبوعاتی را می دانند.
پس فعالان سیاسی و اجتماعی حق دارند که به این طرح ها مشکوک و معترض باشند و برای جلوگیری از ضایعات بیشتر، خواهان توقف فوری این اعمال و طرح ها بوده و اختصاص هزینه های سنگین و کمرشکن و گزاف آنها را برای حل مشکلات قربانیان، خواستار باشند. یادمان نرود که اولویت همیشگی، با آزادی بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی، از جمله فعالان کارگری، دانشجویان، معلمان، زنان و روزنامه نگاران است.
۱ نظر:
با سلام .
اگر به خاطر می آورید :
من همون دانشجویی هستم که شما رو ملاقات کردم .
لطفا به وبلاگ من در رابطه با موضوع وبلاگ شما دیدن کنید :
www.jorgeh.blogfa.com
ارسال یک نظر