کارخانه ریسندگی کاشان هم اکنون فقط 40 هزار متر پارچه در روز تولید می کند. کارخانه ای که در آن 7 هزار کارگر کار می کردند، اکنون تنها کمی بیش از هزار کارگر کار میکنند. فاجعه در این کارخانه از سال 81 و با واگذاری آن به بخش خصوصی آغاز شد و از همین سال، بازخرید و بازنشسته کردن کارگران آغاز شد که تا کنون حدود 6 هزار کارگر مشمول آن شدهاند.
اعتراض و تظاهرات و تحصن کارگران طی این سالها به جایی نرسید و نابودی ریسندگی کاشان ادامه یافت. حتا کارگرانی که هنوز بازنشسته و یا بازخرید نشده اند، بیش از دو سال است که حقوق نگرفتهاند. واردات پارچه از یک سو و اجرای دستورات بانک جهانی برای بازخرید و اخراج و بازنشسته کردن کارگران از سوی دیگر، نابودی بسیاری از کارخانههای ایران را در سالهای اخیر در پی داشته است که ریسندگی کاشان یکی از آنهاست. این کارخانهها به ارزانترین قیمت فروخته شده اند و حتا، زمین اغلب این کارخانهها تبدیل به انبار شده و یا با تقسیم به قطعات ساختمانی، فروخته شده اند.
زمینه سازی های این روند، قبل از سال 1375 آغاز شد. برخی از این زمینه سازی ها، در مصاحبههای حبیبالله عسگراولادی، از سران موتلفه اسلامی و محمدرضا باهنر، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسان و نایب رییس کنونی مجلس، در مطبوعات همان زمان و در جریان دو کارزار انتخاباتی مجلس پنجم و ریاست جمهوری دورهی هفتم (دوم خرداد 76) انتشار یافت.
اعتراف به برتری تجارت بر تولید، از زبان آنان با این مضمون اعلام شد که ”وقتی ما میتوانیم جنسی که در ایران تولید میشود، از خارج وارد کنیم، چه نیازی به ادامه تولید آن در داخل است؟“ این ”استدلال“ از زبان بهزاد نبوی (از اصلاحطلبان معروف زندانی) هم در آن روزها شنیده میشد.
به عبارت دیگر، تا پول نفت هست و حاکمیت در اختیار ما، با گسترش واردات سلطه خویش بر حاکمیت را تقویت میکنیم و از شر سندیکا و شورا و اعتصاب کارگران خود را خلاص میکنیم!
و حاصل آن، فاجعهای است که امروز با 70هزار میلیارد واردات و نابودی تولید و تشدید بیکاری و فقر و اعتیاد فحشا بر کشور حاکم است. با این تحریمهای گسترده، اوضاع آینده هم چندان دور از ذهن نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر