یکشنبه، شهریور ۵

مقاله

 "بر سينه ات نشست زخم  كاري دشمن.
                                                                                      حسن موسوي.."
35 كشته، 78 زخمي و صدها نفر دستگير شده، پاسخ روشن و طبقاتي پليس و دولت افريقاي جنوبي به اعتراض معدنچيان ريكانا در نزديكي ژوهانسبورگ است. اعتراض كارگران به فقري سياه ، سياهتر از رنگ پوستشان. اعتراضي به هيولاي بيكاري 25 درصدي. اعتراض به اتحاديه و احزاب رفرميست كه از دوران نفرت انگيز و ضد بشري آپارتايد هم منفورتر و بي خاصيت تر هستند.
كارگران از حدود ده روز قبل در اعتراض به شرايط غيرانساني كه در آن كار مي كنند دست به اعتصاب زده بودند. براي اينكه به خود و مطالباتشان سرو سامان دهند. اتحاديه و تشكل جديدي ساختند و انتظار داشتند كه اين اتحاديه جديد بتواند خواسته ها و آمال آنان را نمايندگي كند.
كارگران اخطار هاي قبلي و هشدار مديران و صاحبان سفيد پوست معادن و پليس سياه پوست مزدور را به هيچ گرفتند. چرا كه عليرغم توليد آن همه ثروت خيلي ساده نمي توانستند ابتدايي ترين نيازهاي خود را برآورده كنند.عدم توانايي براي تامين مايحتاج اوليه، شكم هميشه گرسنه ي خانواده كارگري و عدم امكان فراهم كردن تحصيل و... امانشان را بريده بود. كارگران مي خواستند از كيك بسيار بزرگي كه نصيب سرمايه داران ،كمپاني هاي اروپايي و امريكايي و افريقاي جنوبي مي كنند سهم كوچكي در حد افزايش چند درصدي دستمزد داشته باشند. كه پاسخي چنين جنايتكارانه دريافت كردند.
بهانه پليس براي قتل و كشتار كارگران اين است كه براي دفاع از خود اقدام به تيراندازي كرده است. به گفته ي مقامات دولتي پليس ، كارگران به چوب و چماق و قمه مسلح بوده اند. ولي شاهدان و فيلم هاي منتشر شده نشان مي دهد كه كارگران به هيچ وجه درگيري را شروع نكرده بودند و حتا نزديك پليس هم نبوده اند.
طبق معمول رييس جمهور افريقاي جنوبي ضمن ابراز تاسف شديد، دستور تحقيق و تشكيل كميسيوني براي بررسي دلايل حادثه و كشتار كارگران را صادر كرد كه پاسخ و نتيجه اقدامات اين چنيني مثل هميشه در همه ي جهان از پيش روشن است. (نمونه ي از ياد نرفتني كشته شدن كارگران معادن خاتون آباد كرمان در دوران رياست جمهوري آقاي خاتمي اصلاح طلب)
نمي توان تنها به شرح ماجرا و محكوم كردن اين كشتار بسنده كرد. نگاهي مختصر به پيرامون اين واقعه، بخصوص به شباهت هاي پنهان و نهان جنبش كارگري ايران و افريقاي جنوبي بسيار آموزنده خواهد بود.
25 سال قبل حكومت آپارتايد به عنوان دولت مدافع سرمايه داري آفريقاي جنوبي با بحران عميق سياسي اجتماعي درگير بود. از يك طرف تحريم همه جانبه سازمان ملل و به ظاهر مورد تاييد دول و كمپاني هاي امپرياليستي و از طرف ديگر عدم هر گونه مقبوليت و نفرت شديد توده هاي كارگر و زحمتكش آن كشور و بخصوص عدم مشروعيت و پذيرش عمومي افكار عمومي داخلي و جهان  پايه هاي آن را متزلزل كرده بود.
با اين كه دولت هاي امريكا و انگليس، هلند، آلمان و اسراييل و رژيم شاه بيشترين حمايت هاي آشكار و پنهان را از رژيم دوكلرك داشتند، اما كار به جايي رسيده بود كه حفظ حكومت آپارتايد به معناي تداوم وتعميق جنبش توده هاي معترض بخصوص كارگران بود. هر روز اعتصابات و تظاهرات سراسري گسترده تر و بيشتر مي شد و مي توانست عواقب بس خطرناك و غيرقابل پيش بيني براي حكومت افريقاي جنوبي و تاثيرگذاري همه جانبه اي بر جنبش هاي كارگري ساير كشورها داشته باشد و مي توانست ابعاد آن از مرزهاي يك  كشور خارج شود. آتش انقلاب زبانه مي كشيد و شعله ور مي شد. دو يا سه سال قبل از سقوط حكومت در روز جهاني كارگر تظاهراتي دوميليوني به راه افتاد . شعارها و مطالبات آنان رنگ و بوي راديكال گرفته بود و مي رفت با تشكل يابي در سطوح بالاتر زمينه  عبور از سطح كنگره ي ملي افريقا را فراهم كند و منافع مستقل كارگران به معناي روشن تر و طبقاتي خود را بيابد. صاحبان معادن طلا، كمپاني ها، بانك ها و...همه دائما طرح و نقشه مي ريختند و براي مهار آن و لاجرم گريز از مخمصه از هر شيوه ي آرام و خشني نهايت استفاده را مي بردند. اما جواب مناسب نمي گرفتند. جنبش كارگري به عنوان ستون و پايه جنبش توده اي بايد در وهله ي اول كنترل شده و به تبع آن بقيه سرجاي خود مي نشستند. سياستمداران مختلف دست به كار شدند. از جمله اسقف توتو (برنده جايزه صلح نوبل) با آموزش هاي كليسايي رسمي و تشويق كارگران به صلح و آرامش و صبوري و عدم توسل به خشونت مي خواست از راديكال شدن مبارزات كارگران جلوگيري كند و آن را درحد مخالفت با سيستم سياسي آپارتايد نگه دارد. به مفهوم ديگر مي خواست آن قسمت رسوا و بي آبروي نظام كنار گذاشته شود و سيستم سرمايه داري و استثمار تداوم يابد. اين امر صورت گرفت و دولت جديد افريقاي جنوبي به عنوان محصول سازش و توافق سرمايه داري جهاني براي جلوگيري از وقوع يك انقلاب توده اي گسترده بر روي كار آمد . زير لواي بخشش سفيد پوستان( بخصوص پليس و نيروهاي امنيتي جنايتكار به شرط اعتراف به اعمال جنايتكارانه خود) عملا سرمايه داران و بانك ها و زمين داران بزرگ وصاحبان شركت ها و معادن و... موقتا از صحنه ي سياسي كنار گذاشته شدند. به قول معروف تاج از سرشان برداشته شد تا منافع دراز مدت شان محفوظ بماند.
واقعيت آن است كه جنبش كارگري به كنگره ي ملي افريقا توهم داشت و حكومت آن را بخش جدايي ناپذير خود و به طور طبيعي برآورنده منافع و خواسته هاي خود مي دانست. دلايل و نتيجه چنين امري نيز واضح است. سال هاي سركوب و خفقان بي وقفه ، تحقير و تبعيض شديد و نابرابري غيرقابل تصور به يك مانع جدي براي كسب آگاهي طبقاتي تبديل شد. در تمام دنيا رژيم هاي ديكتاتوري با ستم واستبداد فراوان بيشترين كمك را براي حفظ سيستم حتا براي بعد از سقوط خود انجام مي دهند. به هر ترتيب جريان هاي كارگري واقعي نبايد رشد كنند.
آن جنبش پر شور بايد هر چه زودتر خاتمه مي يافت.فعالانش به آلونك هاي محقر خود فرستاده مي شدند در شرايطي كه سيستم حكومتي آپارتايد از هم پاشيده بود، كارگران به خاطر ضعف وعدم تشكل هاي مناسب طبقاتي خود به نظاره نشستند و قدرت را به كساني واگذار كردند كه سال ها با آپارتايد مخالفت و مبارزه كرده بودند. مقالات و كتب متعدد منتشر كرده و افكار رسمي جهاني آنان را تاييد مي كرد و تريبون هاي زيادي در اختيار آنان گذاشته شده بود. براي كارگران روشن نبود كه اين آدم هاي مقبول ، خوب و مبارز و آزاديخواه و روشنفكر نمي توانند در جهت پيشبرد منافع كلي طبقه ي كارگر عمل كنند. كارگران افريقاي جنوبي به اين دسته از افراد به عنوان متحدين مادام العمر خود نگريسته بودند و اصل را نه بر مبناي نقش انكار ناپذير خود در تحولات و هستي اجتماعي و حتا ايفاي وظيفه تاريخي آن مقطع ، ملاك زندان رفتن و صحبت هاي زيبا و خوشنامي و محبوبيت اغواگرانه ي آنان گذاشتند. شايد در يك شرايط معين مي شد حداكثر به اين دسته از افراد نگاهي مخصوص و محبت آميز و ويژه اختصاص داد ولي نه اينكه تسليم محض اراده و خواست هاي اين جريانات شد. اگر صحيح باشد كه جنبش كارگري و انقلاب كارگران را يك باشگاه فرض كنيم ، پس مي توان به آن ها يك بليط ورودي مخصوص بر روي صندلي دركنار ساير مردم داد. نه يك كارت اعتباري بي حد و مرز براي تمام بازي ها و مسابقات و مراسم پيش رو. درك اين نكته كه سيستم ها توسط افراد منفرد ساخته نمي شوند بلكه اين افراد هستند كه دراوضاع و شرايط مناسب توسط سيستم ساخته و پرداخته و يا حتا متحول مي شوند فاصله اي بود. اين نكته ي ظريفي بود كه طبقه ي كارگر افريقاي جنوبي در آن برهه هنوز زمينه عيني درك آن را نداشت.
براي دريافت تصوير روشن از شعارها ... در آن دوران به كتاب راه دشوار آزادي نوشته نلسون ماندلا نگاهي مي اندازيم. در مراسم سوگند رياست جمهوري در صفحه 799 مي خوانيم:" امروز همه ي ما با حضور در اين مكان به اين آزادي تازه رسيده، شكوه و اميد مي بخشيم و از آن تجربه فاجعه ي انساني فوق العاده كه عمري بسيار طولاني داشت بايد جامعه اي زاده شود كه همه ي بشريت به آن مباهات كند... ما سرانجام به آزادي سياسي دست يافته ايم و وعده مي دهيم همه ي مردم را از قيد فقر، محروميت، رنج و تبعيض جنسيتي و تعبيض نژادي رها سازيم. و هرگز مبادا كه اين سرزمين زيبا بار ديگر ستم يك فرد بر ديگري را تجربه كند. خورشيد هيچ گاه از پرتو افشاني بر اين دستاورد انساني عظيم و با شكوه باز نخواهد ايستاد. بگذاريد آزادي حاكم شود. رحمت خداي بر تو باد افريقا..."
و سپس در ادامه مي نويسد:" چند لحظه بعد در حالي كه صفوف تماشايي و جت ها و هليكوپترها و هواپيماهاي آفريقاي جنوبي با آرامش كامل بر فراز يونيون بيلدينگز به غرش در آمدند ،ما چشم خود را به احترام به آسمان دوختيم. اين فقط نمايش نيروي نظامي و دقت فراوان نبود. بلكه نمايش وفاداري ارتش به دموكراسي و دولت جديدي بود كه آزادانه و عادلانه انتخاب شده بود." (تاكيد از ماست)
اين سخنان با كف زدن هاي پر شور و ممتد توده هاي كارگر و زحمتكش محروم روبرو گشت. تقريبا در يك شب گربه عابد و زاهد گشت! و بار ديگر با رگبار بستن بر روي معدنچيان بي گناه و محروم، وفاداري نيروهاي نظامي به اركان دولت و دفاع از سرمايه بايد مجددا اثبات مي شد كه شد.
كارگران اعتقاد داشتند كه آزادي هاي سياسي فراهم شده پس عدالت حاكم شده و فقر برچيده خواهد شد. چقدر تاريخ معاصر ايران و افريقاي جنوبي وجوه مشترك دارند. آزادي هاي سياسي فراهم آمده بعد از سقوط نظام سلطنتي و همچنين انحلال حكومت تبعيض نژادي كه كاملا بر آمده از يك جنبش توده اي قوي بودند مي توانست امري موقتي و گذرا باشد كه بود. آزادي هاي سياسي بايد به گونه اي مورد استفاده قرار مي گرفت كه طبقه ي كارگر از دل آن تحولات دموكراتيك متشكل تر و آگاه تر به مبارزه ي شفاف و گسترده عليه سرمايه داري دست بزند. و بتواند بخش هاي بيشتري از طبقه را در خود سازمان داده تا بلكه قواي هر چه بيشتري را با خود متحد و هماهنگ كند. و هرگز اين اصل را فراموش نكند كه هر قدر رژيمي دموكراتيك تر باشد همان قدر براي كارگران مسلم تر مي شود كه ريشه ي آفت نه فقدان حقوق بلكه خود سرمايه داري است. اما فشار و سركوب و تهديد مانع از دست يابي به نتيجه مطلوب شد.

كارگران بايد بدانند كه آزادي هاي سياسي و دموكراسي ستم طبقاتي را از ميان نمي برد و تحت هيچ عنوان و شرايطي نبايد از پيگيري منافع مستقل طبقاتي خود لحظه اي غفلت كنند و اين ها نكاتي است كه كارگران پيشرو و رهبران آنان مشخصا حزب طبقه ي كارگر بايد به دنبال و مبلغ و مروج آن باشند. كسب آزادي هاي سياسي مي تواند و مي بايد يكي از اهداف مهم ما باشد و هميشه در دستور كار. بي خود نيست كه جان هاي بسيار گران بهايي تقديم راه آزادي شده است و مي شود. اما نبايد در يك فضاي نسبتا آزاد هوشياري كامل خود را از دست داده و به دنبالچه احزاب و افراد و جريان هاي غير كارگري و ضد كارگري تبديل شويم.
سوال اين است كه آيا كارگران افريقاي جنوبي فقط به تشكيلات، منافع دراز مدت خود انديشيدند؟ خيلي طول نكشيد تا درستي  به جا بودن اين سوال و چند و چون پاسخ آن و حقيقت تاريخي مستمر در بطن اين جنبش و ساير جنبش هاي مشابه پاسخ خود را دريافت كردند.
كارگران از جايي گزيده شدند كه بارها در جهان گزيده شده بودند. طبقه ي كارگر افريقاي جنوبي هم دچار همان اشتباهاتي شد كه قبلا بسياري از هم طبقه اي هاي آنان در اقصي نقاط جهان را گرفتار كرده بود. هم ذات پنداري هم سرنوشت پنداري باهم زنجيران سابق ، پروسه و سير زندگي در فضاي غيرطبقاتي . سال ها حبس و شكنجه و تحقير و دربه دري رهبران كارگري با افراد و احزاب و جريانات غيركارگري و بعضا ضد كارگري و زندگي در زير يك سقف ، اين توهم را دامن زده بود كه گويا در بهار آزادي منافع طبقه ي كارگر را به گونه اي مستقل دنبال كردن يك تاكتيك كهنه و مشخصا بي فايده است. اكثر احزاب و تعداد كثيري از زندانيان سياسي معروف و گمنام افريقاي جنوبي همه ي توان و هم خود را براي روي كار آوردن دولت جديد افريقاي جنوبي به كار گرفتند به اميد آنكه پس از مرگ آپارتايد رفاه و آزادي و هر آنچه مترقي و انساني است به آن ها روي خواهد آورد. اما در غياب صف مستقل جريان هاي واقعي كارگري حكومت جديد به سرعت و با كمترين دغدغه و يا تهديد از پايين به خدمت گزاري و رتق و فتق امور پرداخت. تا اين كه امروز همان هايي كه تاجشان را از دست داده بودند دوباره بيشترين سودها را مي برند. به هر حال اعتراضاتي كه بر پا شد يا پيگيري نمي شد يا با وعده و وعيده به تعويق مي افتاد و يا عملا سركوب مي شد.
اينك آفريقاي جنوبي در يكي از بدترين شرايط اقتصادي – اجتماعي به سر مي برد. آمار و ارقام بيكاري، فقر و بي خانماني، سرقت و فحشا در صد بالايي در اين كشور دارد. بشريت متمدن قطعا هيچ مباهاتي به آن نمي كند. حتا تبعيض نژادي كه آن همه قرباني و گرفتاري و فجايع را به بار آورده بود، به شكل خفيف تر اما مدرن خود را بازسازي كرده است. حدود دو يا سه سال قبل كارگران بيكاري كه به خاطر شرائط سخت دولت موگابه و تحريم غيرانساني اقتصادي جهان سرمايه داري و...) به آفريقاي جنوبي پناه آورده بودند، آنچنان از طرف پليس و دولت و متاسفانه بخشي از مردم و بيكاران مورد هجوم و تحقير قرار گرفتند كه باورش دشوار است. بعضي از آنان كه مسن تر بودند و سابقه اي هم در اين مورد داشتند مي گفتند كه چنين پديده اي را با اين وسعت و اين درجه از خشونت قبلا نديده بودند. تعجب آور تر آن كه آنان را به خاطر رنگ پوستشان نيز مورد آزار و اذيت قرار دادند.
سركوب خونين معدنچيان، آن ميوه ي تلخي است كه در اين گذار تاريخي از درخت فقر و استثمار و رنج بي مانند كارگران در اين سال ها به بار نشسته است. اگر كارگران آفريقاي جنوبي با يك همبستگي و اتحاد كشوري و جهاني موفق به عقب راندن هيات حاكمه و محاكمه و پاسخگويي جنايتكاران اين فاجعه ي دهشتناك نشوند مي بايد از آن به عنوان يك شكست تسليم و هم چنين به عنوان يك نقطه ي عطف و عزيمت جديد در روند تكامل دستگاه حكومتي و كنگره ي ملي افريقا براي خدمت گزاري هر چه عريان تر آنان به سرمايه و امپرياليسم و طبقه ي حاكم دانست.
بايد اميدوار بود كه طبقه ي كارگر و نيروهاي انقلابي مدافع طبقه ي كارگر از پتانسيل بوجود آمده بيشترين استفاده را برده و براي به حركت در آوردن و سازمان دادن هر چه اصولي تر و پيشروي هاي بعدي جنبش كارگري دمي از پا ننشينند. تا بار ديگر طنين انداز شود: "اما اي سرو ايستاده نيافتادي"
(گلسرخي)

هیچ نظری موجود نیست: