اسفند 1358
در شهرستان ها نیز کارگران، دیپلمه ها و فارغ التحصیلان بیکار تجمعاتی را برای رسیدن به خواست هایشان انجام می دادند. تا اواسط خرداد ماه کارگران بیکار تبریز، مهاباد، ساری، آمل، شیراز، اصفهان، ایلام، گنبد کاووس، رشت، آبادان، اصفهان و شهرهای دیگر نیز تحصن و تجمعات و تظاهرات بسیاری برپا کردند. بارها این تظاهرات ها به درگیری کشیده شد. به طوری که در تظاهرات کارگران بیکار اصفهان یک تن کشته و 4 تن مجروح شدند. در پی آن گروهی از کارفرمایان کارگاه ها آمادگی خود را برای بکار گرفتن تعدادی از کارگران بیکار اعلام کردند. همچنین شهرداری نیز تعدادی از کارگران بیکار را برای پاک سازی شهر بکار گرفت و اقداماتی برای ایجاد کار برای بقیه کارگران انجام شده است. کارگری که جان خود را از دست داد ناصر توفیقیان نام داشت.
در تبریز اعضای اتحادیه دیپلمه و فوق دیپلمه های تبریز در نخستین نشست خود با مقامات استان در سوم اردیبهشت قول همکاری گرفتند . استانداری این اتحادیه را به رسمیت شناخت و خط مشی اتحادیه را که در بیانیه ای منتشر شده بود مورد تایید قرار داد. در این بیانیه آمده است که دیپلمه و فوق دیپلمه های بیکار با مراجعه به اتحادیه وتشکیل پرونده دهند تا اتحادیه ترتیب استخدام آنها را بدهد.اما فعالیت تشکل های بیکاران در شهرستان های درود و اندیمشک نیز با خشونت بسیار سرکوب شد.
در روز هاي 25و26 اسفند 1358 مردم بي دفاع انديمشك به گلوله بسته و تعدادي از مردم اين شهر كشته وزخمي شدند. در روزنامه کیهان 27 اسفند 58 چنین آمده: در درگیری های اندیمشک دو نفر به نام های عبدالله بساک وشاهین کشته و 60 نفر مجروح شدند. در اطلاعات آمده که تنها یک نفر به نام شاهین کشته شده است. در اطلاعیه سپاه پاسداران در باره درگیری اندیمشک هم تعداد کشته شدگان یک نفر اعلام شده است. در این اطلاعیه آمده که ”عده ای از مردم دزفول و مزدوری که غیرمستقیم از عناصر ضد انقلاب برون مرزی تقویت شده اند در ایستگاه راه آهن متحصن شده و مانع ورود و خروج مسافرین و کارکنان راه آهن اندیمشک شدند که درگیری روی داده در اثر آن سپاه وارد عمل شد. ولی بر اثر حمله این مزدوران به سپاه اندیمشک سپاه ناچار به تیراندازی شده که یک تن از مهاجمین کشته و 20 نفر از آنها و مردم مجروح شدند.“ محمد غرضی ، استاندار وقت خوزستان در مصاحبه ای اعلام کرده بود که ” خوشبختانه درگیری های اندیمشک کشته نداشته است ”.
در اطلاعات ماجرا چنین توضیح داده شده است:
”در پی راهپیمایی و تحصن دیپلمه های بیکار و بیکاران اندیمشک درگیری شدیدی بین گروه های مخالف و موافق روی داد. راهپیمایان در طول مسیر خود شیشه های چندین مغازه را شکستند و ...در پی این ماجرا مردم اندیمشک در میدان این شهر تجمع کردند و به دادن شعار پرداختند. در رابطه با این مساله پاسداران تعدادی از راهپیمایان را دستگیر کرد ند.
رییس شهربانی در مورد این خبر چنین گفت: حدود 4 هزار نفر با نام افراد بیکار با اجتماع در مقابل ناحیه راه آهن اندیمشک مانع خروج مقامات ناحیه استان شدند. به دنبال این مسئله، قرار شد که نمایندگان این عده با مقامات استان جلسه ای داشته باشند که متاسفانه به علت حمله اجتماع کنندگان به بازار روز اندیمشک و غارت اجناس منجر به دخالت پلیس و سپاه شد و ده تن دستگیر شدند. در پی دستگیری این عده بقیه در اطراف محل سپاه جمع شدند و خواستار آزادی آنان گردیدند. مذاکراتی برای آزادی این افراد صورت گرفت که با دخالت عده ای دیگر درگیری شدیدی درگرفت و دو گروه با پرتاب سنگ به سوی یکدیگر باعث زخمی شدن حدود 60 نفر شدند.“
اما شاهدان عینی چیز دیگری می گویند. دست کم 13 تن در این درگیری ها کشته شدند. تمام کشته ها از مردم بودند و خبری از مزدوران برون مرزی نبود. درميان كشته شدگان پسر نوجوان 13 ساله اي به چشم می خورد كه شير گاو خانگي شان را با دوچرخه براي مشتري می برد. گلوله به بيضه اش اصابت کرده بود. شاهین دژشكن از ارامنه شهر اندیمشک بود که با مادر پيرش زندگي مي كرد و به گفته ی دوستان و همسایگان پسری محجوب و دوست داشتنی بود. ديگري جواني بود به اسم قربان كه يك هفته از ازدواج ش مي گذشت و متاسفانه اسامی افراد دیگر در دسترس نیست. یکی از اهالی اندیمشک در مورد این وقایع چنین می گوید:
”از انقلاب بهمن 1357خيلي نگذشته بود ومردم زحمتكش انديمشك هنوزعزادار شهيدان بهمن 1357 به دست حكومت نظامي بيدادگر پهلوي بودند كه بارديگر جوانان ومردم اين شهر شاهد كشتار حكومت غاصب انقلاب شدند.
عده ي زيادي از مردمي كه بي عدالتي ها و نابرابري حكومت ستم شاهي پهلوي را تجربه كرده بودند، فكر مي كردند در دولت جديد خواهند توانست داد خود را بعد از آن همه جان فشاني ها بستانند. اما بارديگرشاهد نابرابري ها وبي عدالتي ها بودند. بیکاری امان آنان را بریده بود. جوانان بيكار انديمشك نيز مانند سايربیکاران سایر نقاط ايران ، به دنبال کاربودند. گروهی از این جوانان كانون مستقل بيكاران انديمشك را به وجود آوردند كه مستقل ازهر جریان سياسي بود. آنان با جمع آوري آمار واطلاعات بيكاران وكارگران اخراجي ناشي از انقلاب، به تهيه طرح هاي اشتغال زاي اقتصادي، از جمله تعاوني هاي مردمي اقدام نمودند. این جوانان كه در سنگر انقلاب جنگيده بودند و روياي دنياي بدون تبعيض را در سر مي پروراندند، دست از تلاش برنداشته و آستین ها را بالا زده و خود مشغول به کار شده بودند. اما روز به روز با ديدن تبعيض هاي قوميتي و فرهنگي روياي خود را سرابي بيش نيافتند.
بين 3000تا4000 جوان ِبيكارعضو كانون بیکاران اندیمشک بودند. براي هر يك از آنان كارت عضويت صادر و کانون با حق عضويت هاي ناچيز اعضا اداره مي شد. كانون توانسته بود يك اتاق ازسازمان آموزش وپرورش را در اختيار بگيرد. نمايندگان کانون براي پي گيري خواسته هاي بیکاران عضو و درخواست شغل اقدام به نامه نگاري به مسئولين وقت انديمشك می کردند كه همگي دزفولي بودند. اما بعد از چند ماه هنگامی که هيچ گونه جوابي نگرفتند، با دادن بيانيه از مردم درخواست كردند براي رسيدن به اهداف به حق خود از آنان حمايت كنند.
روز به روز مردم حمايت بیشتری از خواسته های این کانون می کردند. اما مسئولين به هيچ شكلي پاسخگو نبودند وبه گونه اي رفتار مي كردند كه وجود اين مردم معترض وخواسته هايشان را ناديده مي انگاشتند. بيكاران كه از اين رفتار مسئولين شاكي شده بودند، اعلام كردند، در صورتي كه به خواسته هايشان رسيدگي نشود، به نشانه اعتراض ادارات دولتي را اشغال خواهند كرد .اما باز هم مسئولان هیچ عكس العملي نشان ندادند. معترضان در فرمانداري انديمشك تحصن كردند. درپي آن فرماندار وقت اعلام کرد با مسئولان در پايتخت مذاكره ونتيجه را اعلام خواهد كرد وچند روز مهلت خواست.
بعد از چند روز اعلام كرد که مذاكره نتيجه اي نداشته ودولت انقلابي بیکاران وخواسته هايشان را غيرقانوني مي داند. مردم كه صبروتحمل شان تمام شده بود، اعلام کردند راه اصلي خوزستان به تهران را كه از انديمشك مي گذشت، خواهند بست تا دیگرهیچ مسئولي از دزفول به انديمشك نیاید.(1)
این گونه شد که مردم جاده را بسته و از ورود وخروج دزفولي ها به شهر جلوگيري كردند. مسولان دولتی اندیمشک كه خود را در مقابل قدرت وخواسته هاي مردم ناتوان مي ديد، در خفا اقدام به جمع آوري نيرو کردند اما به كانون اعلام کردند كه درشهرداري حاضر به مذاكره با نمايندگان بيكاران و مردم هستند. توطئه ای در کار بود. شب قبل از مذاکره تعدادی سلاح گرم وسرد در بيرون شهرداري، زيرتپه اي از ماسه وشن مخفي شده بود. در ساعت تعيين شده نمايندگان درشهرداري حاضر شدند، اما توسط سپاه دستگير و مورد ضرب وشتم قرارگرفتند.
بعد از ظهر بیکاران به سوی بازار راهپیمایی می کنند. پاسداران که از قبل برای جنگ وخونریزی تدارک دیده بودند به بازاریان می گویند آنها می خواهند مغازه های شما را غارت کنند و در همین رابطه یک درگیری و دعوای ساختگی ایجاد کرده و بر سر بیکاران ریخته و 21 نفر را به شدت مضروب و دستگیر می کنند. برای اعتراض به این عمل وحشیانه انبوه مردم شهر از ساعت 5 جلوی مقر پاسداران تحصن می کنند. شعبان قلاوند و فرد دیگری به عده ای از مردم ناآگاه می گویند:“کمونیست ها دارند برادران پاسدار را می کشند به دادشان برسید.“ و حدود 500 نفر را جمع می کنند که با شعار: ”کمونیست نابود است اسلام پیروز است“ از داخل مقر سپاه به مردم سنگ می اندازند. درگیری بالا میگیرد و 700 نفر از پاسداران دزفول به کمک می آیند. شاهین در اینجا کشته می شود. ساعت ده و ربع شب نیروهای مسلح به بیمارستان شهر یورش می برند وعده ای از زخمی ها را دستگیر و به زندان یونسکوی دزفول می برند. از ساعت 12 شب تا صبح به خانه های مردم می ریزند و از روی لیستی که در دست داشتند کسانی را قبلا شناسایی کرده بودند دستگیر و همانجا جلوی روی مادر و خواهر به شدت شکنجه میکنند. از جمله ناصر مرادی ِکتابفروش و خانمش که باردار بود را دستگیر و شکنجه کردند.
روز 26 اسفند مردم مجددا جلوی سپاه اجتماع می کنند و خواستار آزادی دستگیر شدگان می شوند. پاسداران از نو مردم را به گلوله می بندند. و چند نفر را زخمی می کنند. تا این ساعت 350 نفر را دستگیر می کنند.. یک دانش آموز 16 ساله به نام حجت خوش کفا از ناحیه گردن هدف قرار گرفته و کشته می شود. ساعت 5 مردم جلوی شهربانی جمع می شوند وخواست های خود را به شرح زیر بیان می کنند“ اخراج پاسداران غیر بومی – آزادی کلیه زندانیان – مجازات عاملین کشتار- محکوم کردن اخبار جعلی رادیو تلویزیون- محاکمه فرماندار دزفول.
مردم تا صبح و تمام روز بعد را در خیابان جلوی شهربانی می مانند. شهربانی با بلند گو از مردم می خواهد که نمایندگان خود را برای مذاکره به پادگان بفرستند. مردم قبول نمی کنند. و بعد از ظهر در میدان امام خمینی اجتماع می کنند. در اینجا دو نفر از پاسداران به نام های مهرداد پیشدادی وسهرابی که از سپاه فرار کرده بودند به مردم می پیوندند و برای آنان سخنرانی می کنند. پیشدادی از پشت تریبون حقایق تکان دهنده ای را برای مردم فاش می کند. او می گوید: در پاسگاه کرخه به ما آماده باش دادند و گفتند عده ای اوباش به سپاه حمله کره اند و شما باید به کمک آنها بیاید. اما وقتی به اندیمشک آمدیم من به برادرم تلفن زدم و اوبه من گفت که پاسداراها به خانه مان ریختند و خواهرت را وحشیانه کتک زدند و برادرت را هم به گلوله بستند و رفتند. من وقتی این جنایات را به چشم خود دیدم تفنگم را زمین گذاشتم و به مردم پیوستم. پیشدادی به مردم می گوید: نگذارید آنها بین شما تفرقه بیاندازند.
درگيري بين مردم با دست خالي ونيروهاي دولتي تاساعت ها ادامه داشت. اين درگيري مردم را به ياد روز انقلاب می انداخت. بعد از اعلام حكومت نظامي واشغال شهر با تانك توسط سپاه شهرستان هاي دزفول وخرم آباد وكشته شدن بيش از سيزده نفر که از پايين ترين اقشارمردم بودند، شهر به كنترل نيروهاي دولتي درآمد.
از آن پس تنها داشتن كارت كانون بيكاران مدرك جرم به حساب مي آمد و بر این مبنا جوانان بسیاری شناسايي وتعداد زيادي نيز دستگير شدند . بعضي از دستگيرشدگان با آنکه هیچ دخالتي در اعتراضات نداشتند و حتي بعضي آز آنها در آن زمان در شهر نبودند، به اعدام محكوم شدند. در سوم مرداد 1359 بعضي از آنها در حالي تيربارن شدند كه در زندان روزه سياسي داشتند. این خبر توسط خبرنگار خبرگزاری پارس از اهواز و به نقل از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول گزارش شد. این گزارش در روزنامه جمهوری اسلامی ٦ مرداد ١٣٥٩ به چاپ رسید.
اطلاعی در مورد جزئیات دستگیری و بازداشت این متهمان در دست نیست. بر اساس گزارش، اين متهمان به ” تحریک و تشویق به تحصن و تصرف ادارات دولتی و شرکت موثر و فعال در درگیریهای خونین اندیمشک ” متهم بودند. حسين شاكري ،محمدرضا رستمي ،هوشنگ حيدري ويكي ديگر ازاعدام شدگان كه متاسفانه نام او را به خاطر ندارم اولين قربانيان سياسي علني دادگاه هاي فرمايشي دزفول بودند كه صرفا به شهادت دروغ دختر زيپ داربه دار آويخته شدند. يادشان گرامي باد.
---------------------------------
زیرنویس
(1)شهر انديمشك درجنوب غربي ايران در استان خوزستان قراردارد. شهري فقيروكارگري با فرهنگي مركب ازاقوام لر وبختياري مي باشد. وكارگران شهرهاي ديگربه اميد يافتن شغل به اين شهر مهاجرت كردند.انديمشك شهري با چهره اي فرهنگ قوميتي كه بيشتر مردمش كارگران شركت گاز ،برق،نفت ،كشت وصنعت كارون وسد دز و راه آهن مي باشند.در واقع شهري به معناي مشخص شهري كارگري است كه از توان اقتصادي پاييني برخوردار مي باشد.. انديمشك قبل وبعد از انقلاب از توابع دزفول بوده است كه اين يكي از دلایل بسيار مهم اختلاف انديمشكي ها وزفولي مي باشد. رژيم ديكتاتوري شاه به خوبي از اين موضوع بهربرداري مي كرد. بعد از انقلاب نيز اين مساله مشكل بسيار بزرگي بين مردم اين شهرها ایجاد کرده بود. ونماينده كنوني شهر انديمشك عليرغم اين كه خود رييس سازمان اطلاعات وامنيت شهرستان دزفول بوده ودر سركوب اعتراضات مردم انديمشك واعدام جوانان انديمشكي بيشترين نقش را داشته است از اين اختلاف سوءاستفاده کرده وهميشه به بهانه اين كه من جلوي دزفولي ها مي ايستم وحق شما را مي گيرم وتابلوي انديمشك را اينجا وآنجا مي گذارم در شهر براي خود وجه و راي جمع مي كند.و سر مردم را براي دزدي ها وامپراطوري خود در انديمشك وعدم پرداختن مردم به اين موضوعات گرم مي كند.
با اين خصوصيات در شهر انديمشك ما هميشه شاهد تحقيروسركوب مردم انديمشك به خاطر لر بودنشان بوديم . ارامنه اين شهر داراي كليسا بودند وهم اينك نيز ساختمان اين كليسا پابرجاست.موارد نام برده شده در بالا و... بهانه اي شد تا شهر مذهبي دزفول به عنوان حامي ونگهبان انقلاب، قيموميت شهرهاي انديمشك وشوش (مردم اين شهر تركيبي از لرها وعرب ها وبيشترمردم كارگران هفت تپه وشوش مي باشند)را عهده دار شود .مردم انديمشك كه تبعيض هاي قبل از انقلاب را به واسطه ياغي بودن خان هاي لر و پاچه خواري هاي خان هاي دزفول به محمد رضا شاه پهلوي را با گوشت وپوست واستخوان حس كرده بودند ،فكر مي كردند بعد از انقلاب انديمشك از شهر به شهرستان تبديل شده وموقعيت هاي شغلي از دزفولي به آن ها منتقل خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر