دوزخ این جاست
درست همین جا
که نمی توانم از پل گرانی بگذرم
و
در آتش فقر و نیاز سرنگون می شوم
می سوزم
جزغاله می شوم
و
درست همین جا
که نمی توانم از پل گرانی بگذرم
و
در آتش فقر و نیاز سرنگون می شوم
می سوزم
جزغاله می شوم
و
کسی جز من
نمی شنود
هوارم را
آن گاه که نفت آزمندی خدایان سرمایه
با هیزم بی کاری در می آمیزد
و دوزخ فقر
آبرویم را خاکستر می کند
در می یابم
که راهی جز
سوزاندن دوزخ
برایم نمانده است
پس
شعله می کشم
و شراره می افکنم
بر صاحبان پل گرانی
وخدایان سود و سرمایه
ع. ز
فروردین 89
۱ نظر:
با سلام و تشکر از شاعر شعورمند این شعر
شعر را اصولا باید تحلیل کرد و قانونمندی های نهان در ورای واژه ها را باید نشان خواننده داد.
در کشور ما دریغا اکثر تحلیلواره ها در فرم و عناصر فرمال شعر درجا می زنند و ره به بیرون نمی یابند.
این شعر واقعا عمیق و معنامند است و چیزی کم و کسر ندارد.
آدم دلش از فخر پر می شود، در زمانه عسرت.
ارسال یک نظر