سه‌شنبه، تیر ۸

این دوزخ سوزاندنی است!

دوزخ این جاست

درست همین جا

که نمی توانم از پل گرانی بگذرم

و

در آتش فقر و نیاز سرنگون می شوم

می سوزم

جزغاله می شوم

و

کسی جز من

نمی شنود

هوارم را

آن گاه که نفت آزمندی خدایان سرمایه

با هیزم بی کاری در می آمیزد

و دوزخ فقر

آبرویم را خاکستر می کند

در می یابم

که راهی جز

سوزاندن دوزخ

برایم نمانده است

پس

شعله می کشم

و شراره می افکنم

بر صاحبان پل گرانی

وخدایان سود و سرمایه

ع. ز

فروردین 89

۱ نظر:

حجری گفت...

با سلام و تشکر از شاعر شعورمند این شعر
شعر را اصولا باید تحلیل کرد و قانونمندی های نهان در ورای واژه ها را باید نشان خواننده داد.
در کشور ما دریغا اکثر تحلیلواره ها در فرم و عناصر فرمال شعر درجا می زنند و ره به بیرون نمی یابند.
این شعر واقعا عمیق و معنامند است و چیزی کم و کسر ندارد.
آدم دلش از فخر پر می شود، در زمانه عسرت.